یادداشتهای پراکنده

من در این وبلاگ یادداشتهای متفرقه خواهم نوشت

یادداشتهای پراکنده

من در این وبلاگ یادداشتهای متفرقه خواهم نوشت

درس عروج از معراج پیامبر اکرم(۶)

گفتیم یکی از معجزات پیامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در معراج یک جلسه پرسش و پاسخی بین خدا و پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و خداوند به سؤال پیامبر اکرم(ص) در مورد افضل اعمال که توکل بر خدا و راضی بودن به رضای اوست پاسخ داده و در تکمیل جواب به مطالبی اشاره فرمود که به اختصار بیان گردید.

رسول خدا(ص) گفتند: « یا رَبِّ دُلَّنِی عَلَی عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیک قَالَ اجْعَلْ لَیلَک نَهَاراً وَ نَهَارَک لَیلًا قَالَ یا رَبِّ کیفَ ذَلِک قَالَ اجْعَلْ نَوْمَک صَلَاةً وَ طَعَامَک الْجُوعَ- یا أَحْمَدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا مِنْ عَبْدٍ ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ یطْوِی لِسَانَهُ فَلَا یفْتَحُهُ إِلَّا بِمَا یعْنِیهِ وَ یحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْوَاسِ وَ یحْفَظُ عِلْمِی وَ نَظَرِی إِلَیهِ وَ یکونُ قُرَّةُ عَینَیهِ الْجُوعَ؛ خدایا مرا به کاری دعوت کن که با انجام آن به تو نزدیک شوم؟ فرمود: شب خود را روز قرار بده و روزت را شب. پرسید: چگونه؟ فرمود: خوابت را در شب تبدیل به نماز و غذایت را در روز گرسنگی کن (و روزه بگیر).‌ای احمد! سوگند به جلال و عزّتم، اگر بندهای چهار خصلت را برایم ضمانت نماید، او را در بهشت داخل میکنم: زبانش را جز در موارد لازم باز نکند و دلش را از وسواس حفظ کند و بداند که من نسبت به تمام حالاتش علم دارم و او را میبینم و نور چشمش را گرسنگی بداند(روزه بگیرد).»

خداوند فرمود: شبت را چون روز و روزت را چون شب قرار بده. آن حضرت پرسید: پروردگارا چگونه چنین کنم؟ خداوند فرمود: خوابت را نماز و طعامت را گرسنگی قرار بده یا رسول الله تو با دیگران فرق می کنی زندگیت هم باید با دیگران فرق بکند مردم در روز به دنبال کسب روزی می روند تو هم شب به دنبال رزق باش.

می دانیم که رزق فقط روزی مادی نیست . رزق عام است روزی معنوی را هم می گویند در زیارت عاشورا دو سه مورد از رزق معنوی را از خدا می خواهیم: «وَ أَنْ یرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی مَعَ إِمَامٍ هُدًی ظَاهِرٍنَاطِقٍ بِالحَقّ مِنکُم» و «أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیائِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُم‏» و «أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ...»

توفیق نماز در شب هم رزق است یعنی در شب از نمازگزاران باشی به اصطلاح قائم اللیل باش. در شب که عموماً افراد مى‌خوابند وقت خواب، خوردن و آشامیدن تعطیل است تو هم در روز از خوردن و آشامیدن دوری کن یعنی روزه بگیر باصطلاح صائم النهار

بعضی از کارها مخصوص رسول خداست: خالصه لک دون المؤمنین ولی به ما گفته شده است در حد توان تبعیت کنیم. برخی از اعمال که به پیامبر اکرم(ص) واجب است مانند نماز شب در مورد ما حکم استحباب دارد. در مورد نماز شب، اگرچه یازده رکعت است، توصیه شده است حداقل سه رکعت (شفع و وتر) را حتما بخوانیم. اگر توفیق نماز شب نداریم حداقل نمار وتیره(نماز مستحبی دو رکعتی نشسته بعد از نماز عشا) را بخوانیم که جایگزین وتر نماز شب شود.

در مورد روزه هم گفته شده است از فرمول: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلایُجْزَى إِلا مِثْلَهَا وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ؛ هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود (سوره انعام، آیه۱۶۰) استفاده کنیم سه روز در ماه روزه بگیریم که ضرب در ده، بشود سی. در مورد سه روز، دو روایت نقل شده است: اول، وسط و آخر ماه قمری یا چهارشنبه اول، پنجشنبه وسط و چهارشنبه آخر ماه قمری

یک نکته در باب آیه: دقت کنیم خداوند نفرمود من عمل حسنه یا من فعل الحسن ... فرمود: من جاء بالحسنه... عرب برای متعدی کردن فعل از سه روش استفاده می کند : باب افعال (علم، اعلم) باب تفعیل(فرح ، فرّح) آوردن حرف جر؛ ذهب: رفت، ذهب به : برد. من جاء بالحسنه یعنی اگر کسی بتواند عمل خوبی را که انجام داده است از ریا و منت و ... حفظ کند و سالم به آخرت بیاورد ده برابر حساب می شود.

خداوند ادامه می دهد: «یَا أَحْمَدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلالِی مَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ إِلا أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ، یَطْوِی لِسَانَهُ فَلایَفْتَحُهُ إِلا بِمَا یَعْنِیهِ وَ یَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْوَاسِ وَ یَحْفَظُ عِلْمِی وَ نَظَرِی إِلَیْهِ، وَ تَکُونُ قُرَّةُ عَیْنِهِ الْجُوعَ؛ اى احمد! به عزت و جلالم سوگند هیچ بنده‌اى از بندگانم نیست که چهار خصلت را برایم ضمانت کند، مگر آن‌که او را وارد بهشت ‌سازم. [آن چهار خصلت عبارتند از:] زبان خود را [از گفتن سخنان بیهوده] بازدارد و جز برای بیان آنچه که براى او فایده دارد سخن نگوید، و قلب خود را از وسوسه حفظ کند، علم و نظرخدا نسبت به خود را محفوظ بدارد و گرسنگی را موجب روشنی چشم (و مجبوب)خود محسوب کند.»

یعنی تمام ابعاد وجود خود را در مراقبة کامل قرار دهد. نه زبانش رها باشد و نه قلبش که عرش اعمال اوست و نه یک لحظه از توجه به حق بر همه اعمال و افکار او غافل باشد و بداند که عالم محضر خداست و در محضر او معصیت نکند و گرسنگی را که ضیافت الهی با آن برگزار می شود روشنی چشم بداند.

جلسات قبل گفتیم برای کمال و انسال کامل شدن نیاز به خواندن کتاب چهارصد صفحه ای انسان کامل نیست :

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر بدوام                 نا تمامان جهان را بکند کار تمام

صورت معرفة الله بود صمت ولیک              در سهر معرفة نفس کند بر تو سلام

جوع باشد سبب معرفت سلطانی            دانش دینی از عزلت گردد بنظام

صمت یعنی مراقبت از زبان، یعنی پرهیز از حرف بیهوده و لغو. بعضی حرف‌ها نه خیر دنیا دارد و نه آخرت. در تعالیم اسلامی بر مواظبت از زبان، تأکید فراوانی شده است. نقل شده پیامبر اکرم (ص) کفن و دفن جوانی را خودشان انجام دادند، مادر آن جوان گفت: خوشا به حالت، مرگ برای تو آسان باشد. پیامبر اکرم (ص) بعد از آنکه روی قبر را پوشاندند، فرمودند: قبر چنان فشاری به او داد که استخوان‌های سینه‌اش درهم شکسته شد. گفتند: یا رسول الله آدم خوبی بود. جواب دادند: بله آدم خوبی بود، بهشتی هم هست. امّا زیاد حرف بیهوده می زد. باید مواظب بود صحبت‌های بیهوده و بدون نتیجه بر آن جاری نگردد. گناهان زبانی مانند دروغ و غیبت و تهمت و... جای خود دارد.

جوع، پرهیز از پرخوری است. از دیدگاه تعالیم اسلامی، پرخوری ممنوع و مبغوض است. پیغمبر اکرم(ص) می‌فرماید: « أَبْغَضُکُمْ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى کُلُّ نَئُومٍ وَ أَکُولٍ وَ شَرُوب‏ مبغوض‌ترین افراد نزد خداوند متعال کسی است که زیاد می خوابد، زیاد می خورد و زیاد می نوشد.»(مجموعه ورام، ج 1، ص100)

سلامتی انسان مرهون کم خوری است. به اندازه خوردن و کم خوردن، نه تنها هیچ مشکلی برای انسان به وجود نمی‌آورد، بلکه از بروز امراض و بیماری‌های مختلف جلوگیری می‌کند. من نمی دانم تقسیم روز به سه وعده غذایی دینی است یا ملی و جهانی؛ ولی می دانم که پیامبر اکرم(ص) ‌فرمودند: تا وقتی که گرسنه نشده‌اید، غذا نخورید و قبل از آنکه سیر شوید، از ادامۀ غذا خوردن منصرف شوید.(ر.ک: مکارم الاخلاق‌، ص 14۶)

سحر یعنی شب زنده‌داری، بیداری بین الطلوعین (بین طلوع کاذب و طلوع صادق، تقریبا از اذان صبح تا طلوع آفتاب)

عزلت، گوشه نشینی و دوری از مردم؛ اکثریت قریب به اتّفاق مجالس مردم بیهوده و لغو است. در بسیاری از این دور هم نشستن‌ها نه خیر دنیا وجود دارد و نه خیر آخرت. اگر در این مجالس و میهمانی‌ها گناه هم اتفاق افتد که وامصیبتا... البته این به معنی قطع ارتباط نیست مؤمن باید رفت و آمد داشته باشد، منظور اجتناب از مجالس بیهوده و بی‌نتیجه است.

ذکر هم اگرچه ذکر زبانی هم تأثیر دارد ولی مهم ذکر قلبی است. خوشا آنانکه دائم در نمازند یعنی همیشه به یاد خدا هستند نماز هم بالاترین ذکر است. در کنار ذکرهای معروف سبحان الله و .. ذکر یا حاضر یا ناظر بیشتر توصیه شده است به قول علما مجرب است. اگر بخواهید ریا نشود ذکر لا اله الا الله توصیه شده است حروف این ذکر طوری است که لبها به هم نمی خورد و کسی متوجه ذکر گفتن شما نمی شود....ادامه دارد

درس عروج از معراج پیامبر اکرم(۴)

گفتیم یکی از معجزات پیامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در معراج یک جلسه پرسش و پاسخی بین خدا و پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و خداوند به سؤال پیامبر اکرم(ص) در مورد افضل اعمال که توکل بر خدا و راضی بودن به رضای خداست پاسخ داده و در تکمیل جواب به عوامل کسب محبوبیت اشاره فرمود. بعد توضیح داده: محبت خدا ذاتی است و تحت تآثیر اعمال مردم قرار نمی گیرد. خداوند فرمود: محبوبین درگاه الهی ویژه گی هایی دارند یک: همه چیز را با چشم خدایی می بینند. دو: به در هیچ کس نمی روند. سه: لقمه حرام نمی خورند. ادامه بحث:

نَعِیمُهُمْ فِی الدُّنْیا ذِکرِی وَ مَحَبَّتِی وَ رِضَائِی عَنْهُمْ یا أَحْمَدُ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَکونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیا وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَةِ فَقَالَ إِلَهِی کیفَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیا فَقَالَ خُذْ مِنَ الدُّنْیا حَفْناً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَی ذِکرِی... در دنیا به ذکر و محبت من غرق در نعمت‌اند و نهایت رضایت را از ایشان دارم. ‌ای احمد! اگر دوست می داری که با ورعترین مردم باشی، نسبت به دنیا زهد پیشه کن و به آخرت تمایل داشته باش. پرسید: خدایا چگونه زاهدترین باشم؟ فرمود: در دنیا اندکی از خوراکی‌ها و نوشیدنی‌ها و پوشیدنی‌ها برگیر و برای روز بعد ذخیره مکن و بر ذکر من مداومت نما.

در تأویل آیه: « فَلْیَنْظُرِ الإِنْسَانُ إِلَی طَعَامِهِ؛ پس انسان باید به خوراک خود بنگرد.»(سوره عبس، آیه۲۴) گفتیم که قرآن لایه لایه است. رسول گرامی اسلام فرمود: «إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وبَطناً، ولِبَطنِهِ بَطنٌ إلی‌ سَبعَةِ أبطُنٍ» و ورد «سَبعینَ» و «سَبعَ مِائَةٍ» و «سَبعینَ ألفٍ» و غَیرُ ذلک؛ قرآن ظاهر و باطنی دارد، و باطن آن هم باطنی دارد، تا هفت باطن». و البته «هفتاد باطن» و «هفتصد باطن» و «هفتاد هزار باطن» و جز اینها [نیز] روایت شده است.(جامع الأسرار ومنبع الأنوار: ص 530)

یکی از لایه باطنی این آیه این است: انسان همچنانکه در انتخاب غذای جسم دقت می کند در انتخاب غذای روح نیز باید دقت کند. هر کتابی خواندنی نیست و هر سایتی رفتنی نیست و پای هر منبری نباید نشست.

می دانیم انسان ترکیبی از جسم و روح است. متأسفانه، بعضی روح را گرفته اند و جسم را رها کرده اند: کتاب انسان روح است نه جسد، تألیف: رئوف عبید. بعضی هم جسم را انتخاب کرده اند و کاری با روح ندارند؛ انواع کتابهای لاغری چاپ شده است و باشگاه بدنسازی ساخته شده . در حالی که روح و جسم لازم و ملزوم و مکمل هم هستند. مانند عروس و مادر شوهر نیستند که همدیگر را تحمل نکنند مانند زن و شوهرند که باید به پای هم پیر شوند. جسم یک نوع غذا می‌خواهد و روح هم به غذای دیگری نیازمند است، اگر غذای روح و بدن تأمین شود، انسان در مسیر معنویت قرار گرفته است، اما بسیاری افراد هنوز به این موضوع پی نبردند. غذای روح بعضی علم و بعضی موسیقی و ... و بعضی ذکر است. غذا و نعمت روح محبوبین ذکر و یاد خداست.

می دانیم که ذکر مراتبی دارد:

الف ـ ذکر زبانی؛ گفتن حمد و ثنای الهی با زبان، گرچه از تمام مراتب ذکر، نازل‌تر است ولی در عین حال مفید فایده است. مانند گفتن لا اله الا الله و یا حاضر و یا ناظر ...تسبیحات حضرت زهرا،‌ تسبیحات اربعه، که هر کدام ثواب خاصی دارد و اثر خاصی. باید مواظب بود که لقلقه زبان نشود.

ب ـ ذکر قلبی؛ توجه قلبی به خدا که در رفتار و گفتار خود را نشان می دهد. ذکر یاد خداست. منظور از : خوشا آنانکه دائم در نمازند این نیست که روزی هزار رکعت نماز می خوانند منظور این است که همیشه به یاد خد هستند خانه، کوچه ، بازار و اداره و... به بیان دیگر، در همه جا خدا را ناظر و شاهد اعمال و رفتار خود می دانند.

ورع یا پرهیزکاری و پارسایی، حالتی در وجود انسان است که به نگه‌داری کامل نفس و ترس از لغزش منجر می‌شود. ورع مقامی بالاتر از مقام تقوا است؛ چراکه در این حالت انسان از شبهات و حتی کارهای حلالی که ممکن است به گناه منجر شود، اجتناب می‌کند.

اگر چه ورع و تقوا در ظاهر به یک ‌معناست؛ اما با توجه به مراتب و درجات آن می توان گفت: تقوا که اجتناب از محرمات و انجام واجبات است مرتبه اول ورع می باشد.

اگر می خواهیم با ورع باشیم باید از خوراکی‌ها و نوشیدنی‌ها و پوشیدنی‌ها به حداقل قناعت کنیم و برای روز بعد ذخیره نکنیم

سؤالی که مطرح می شود این است که وقتی درآمد بیشتر از هزینه شد بقیه را چه کنیم؟ جواب این است که انفاق کنیم. اگر یک مسلمان حقوق شرعی خود ـ اعم از خمس و زکات و مال امام و صدقه و انفاق ـ را بپردازد اضافه نمی ماند. فقیری هم در جامعه اسلامی پیدا نمی شود علت اینکه در جامعه یک عده گرسنه اند این است که من و امثال من زیاد می خوریم. در حقیقت حق آنها می خوریم.

زهد به معنی نداشتن و نخوردن نیست بلکه داشتن و نخوردن است به بیان بهتر، به معنای بی‌رغبتی به دنیاست. زهد حالتی نفسانی است که موجب توجه به آخرت، بریدن از غیر خدا و روی‌آوری به خدا می‌شود. زهد با رهبانیت به معنای جدا شدن از مردم و نعمت‌های خدا تفاوت دارد. این که من مالک ماشین باشم هیچ اشکالی ندارد اشکال در این است ماشین مالک من بشود. فکر و ذکرم ماشین باشد اگر یک خش به ماشین افتاد سکته بکنم.

نمونه زهد کامل حضرت علی است؛ آن حضرت می توانستند به عنوان خلیفه مسلمین بهترین ها را بخورند و بهترین ها را بپوشند ولی نمی خوردند و نمی پوشیدند. در نامه ای به عثمان بن حنیف به آن اشاره فرموده اند: « أَلا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ وَ یسْتَضِی‌ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ؛ معلومت باد که هر مأمومی را امامی است که به او اقتدامی‌کند، و از نور علمش بهره می‌گیرد. آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده است...»

در ادامه می نویسند: «‌ لَوْ شِئْتُ لاهْتَدَیتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای وَ یقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیرِ الأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ؛ اگر می‌خواستم هر آینه می‌توانستم به عسل مصفّا و مغز این گندم، و بافته‌های ابریشم راه برم، اما چه بعید است که هوای نفسم بر من غلبه کند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید در حالی‌که شاید در حجاز یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست، و سیری شکم را به یاد نداشته باشد...


در مورد رسول اکرم نیز نقل شده است که تنها یک پیراهن داشتند وقتی آن را انفاق نمودند لباس دیگری نداشتند که برای اقامه نماز به مسجد بیایند. درباره علت نزول آیه: « وَ لاتَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَ لاتَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا؛ و دستت را به گردنت زنجیر مکن و بسیار [هم] گشاده دستی منما تا ملامت شده و حسرتزده بر جای مانی (سوره اسراء، آیه۲۹) گویند: «روزی پیامبر با اصحاب خویش نشسته بود در این میان کودکی آمد و گفت: یا رسول الله مادر من از شما پیراهن می‌خواهد. پیامبر هم جز پیراهنی که پوشیده بود پیراهن دیگری نداشت لذا به کودک فرمود وقت دیگر بیا، کودک رفت و موضوع را به مادرش گفت: مادرش بار دیگر او را فرستاد و گفت: به پیامبر بگو مادرم می گوید همان پیراهنی را که پوشیده داری، به من بده. کودک پیام مادرش را به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: پیامبر به فوریت از جا برخاست و به خانه خود رفت و پیراهن خویش را از تن بدر آورد و به کودک داد و خود به حالت عریان در خانه نشست. موقع نماز شد، بلال صدا را به اذان بلند کرد مردم منتظر شدند که پیامبر برای نماز بیاید، چون رسول خدا صلی الله علیه و آله نیامد مردم مضطر شدند لذا یک نفر را از میان خود به دنبال پیامبر فرستادند و وی را در خانه خود عریان یافتند، در همان حال جبرئیل آمد و این آیه را آورد. نخست او را از بخل و امساک از بخشش نهی نمود و به وی گفت: نه یکبارگی دست از انفاق و بخشش بدار و نه آنچه داری بده بلکه راه میانه در پیش بگیر.»(تفسیر کشف الاسرار. ذیل آیه)...

درس عروج از معراج پیامبر اکرم(3)

گفتیم یکی از معجزات پیامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در معراج یک جلسه پرسش و پاسخی بین خدا و پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و خداوند به سؤال پیامبر اکرم(ص) در مورد افضل اعمال که توکل بر خدا و راضی بودن به رضای خداست پاسخ داده و در نکمیل جواب به عوامل کسب محبوبیت اشاره فرمود بعد توضیح داده محبت خدا ذاتی است و تحت تآثیر اعمال مردم قرار نمی گیرد. خداوند فرمودند محبوبین درگاه الهی ویژه هایی دارند یک همه چیز را با چشم خدایی می بینند ...

ادامه بحث: وَ لَمْ یرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَی الْخَلْقِ بُطُونُهُمْ خَفِیفَةٌ مِنْ أَکلِ الْحَرَامِ

محبوبین خدا حاجات را خود را از دیگران نمی خواهند. اشاره شد که ما در بحث توحید ضعف اعتقادی داریم و خدا را کما هو حقه نشناخته ایم اگر بدانیم که : «... وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ ... فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست هر چه بخواهد مى ‏آفریند و خدا بر هر چیزى تواناست.» (سوره مائده، آیه۱۷) و با اعتقاد بگوییم: « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ بگو بار خدایا تویى که فرمانفرمایى هر آن کس را که خواهى فرمانروایى بخشى و از هر که خواهى فرمانروایى را باز ستانى و هر که را خواهى عزت بخشى و هر که را خواهى خوار گردانى همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایى.»(سوره آل عمران ، آیه ۲۶) ... وقتی رئیس جمهور میاد دو گونی نامه با خود نمی برد. ما حاجات خود را از خدا می خواهیم نه از رئیس جمهور

قران قصه های شنیدنی دارد بر خلاف ما که قصه می گوییم بچه بخوابد خداوند قصه می گوید ما را بیدار کند . از بین قصه های قرانی داستان حضرت موسی خیلی شنیدنی است:

فرعون دهها کودک را به قتل رساند تا حضرت موسی(ع) به دنیا نیاید.

گر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

حضرت موسی(ع) در کاخ فرعون رشد یافت. یک روز بیرون از کاخ قدم می زد که یکی از بنی اسرائیل از او یاری خواست. موسی برای کنار زدن قبطی او را هل داد که از بد حادثه افتاد و مرد. دربایان دنبال موسی بودند که وی از مصر خارج شد. وی بدون توشه راه و سفر، با پای پیاده به سوی مَدْین روانه شد و چند روز بعد به آنجا رسید. در مَدْین، گروهی از مردم را در کنار چاهی دید که آب می‌کشیدند. در کنار آنها دو دختر را دید که دورتر از چاه ایستاده بودند. نزد آنها رفت و گفت: «چرا کنار ایستاده‌اید؟ چرا گوسفندهای خود را آب نمی‌دهید» دختران گفتند: « مردها بر سر چاه هستند» حضرت موسی(ع) با سطل سنگینی که چند نفر آن را می‌کشیدند، به تنهایی از آن چاه آب کشید و گوسفندهای ان دختران را آب داد.

حضرت موسی(ع) به زیر سایه‌ای رفت و به خدا گفت: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ؛ پروردگارا! هر خیر و نیکی به من برسانی، به آن نیازمندم.»

دختران سریع نزد پدر پیر خود که حضرت شعیب (ع) پیامبر بود، بازگشتند و ماجرا را تعریف کردند، شعیب یکی از دخترانش را نزد موسی (ع) فرستاد و گفت: «برو او را به خانه ما دعوت کن، تا مزد کارش را بدهم.» دختر در حالی‌که با نهایت حیا گام برمی‌داشت نزد او (ع) آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود.

موسی (ع) به سوی خانه شعیب حرکت کرد، در مسیر راه، دختر که برای راهنمایی، جلوتر حرکت می‌کرد، دربرابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پایین حرکت می‌داد، موسی (ع) به او گفت: «تو پشت سر من بیا، هرگاه از مسیر راه منحرف شدم، راهنمایی کن.»

به خانه رسیدند و بعد از شرح ماجرا، یکی از دختران شعیب (ع) گفت: «یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِی الأَمِینُ؛ ای پدر! او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی را که می‌توانی استخدام کنی همان کسی است که نیرومند و امین باشد.»

شعیب گفت: «نیرومندی او از این جهت است که او به تنهایی با سطل بزرگ آب کشید، ولی امین بودن او را از کجا فهمیدی؟» دختر جواب داد: در مسیر راه به من گفت: پشت‌سر من بیا تا باد لباس تو را بالا نزند، و این دلیل عفّت و پاکی و امین بودن او است.

حضرت شعیب به حضرت موسی گفت: «من می‌خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم» موسی حاجت خود را اعلام نکرد کلی گفت به هر خیری که نازل کنی محتاجم خداوند هم با کرامت خود سه حاجت موسی(اشتغال، ازدواج و مسکن) در یک لحظه برآورده ساخت.

از خدا خواست خداوند هم اجابت فرمود. البته خداوند کارهای خود را با اسباب انجام می دهد. آب دادن به دختران و پیشنهاد یکی از دختران و پیشنهاد حضرت شعیب وسیله شدند برای برآوردن حاجت موسی(ع) محبوبین حاجت خود را به در دیگران نمی برند.

نکته دوم: آنها به غذای خود توجه می کنند مواظب هستند لقمه حرام نخورند.

نیاز به غذا از جمله امور طبیعی انسان است. از دیدگاه اسلام، مال حرام اثرات سوئی بر جان، دل و خانواده انسان او می گذارد.

به تصرف غیر مجاز در اموال دیگران و کسب در آمد از طریق فروش اجناسی که خرید و فروش آن‌ها خلاف شرع مقدس است کسب مال حرام ‌گفته می شود و به آن خوردن مال حرام یا لقمه حرام می گوییم. مال حرام به سبب تاثیر شگرف منفی که در زندگی بشر دارد، یکی از مباحث مهم در فقه زندگی است. انسان مسلمان موظف است در آنچه به‌دست می‌آورد دقت نماید؛ چرا که هرچه به‌دست می‌آید و وارد زندگی انسان می‌گردد، با واسطه و یا بی‌واسطه، در غذای انسان وارد می‌شود و در درون شکم انسان جای می‌گیرد. وقتی لقمه حرام خورده شد هیچ عبادت و دعایی از انسان مورد قبول واقع نمی‌شود و او ناخواسته در سراشیبی سقوط قرار می‌گیرد.

در روز عاشورا وقتی که مردم به سخنان امام حسین (‌ع) گوش نمی دادند امام ‌فرمودند: «وای بر شما! چرا ساکت نمی‌شوید و سخن مرا گوش نمی‌کنید؛ در حالی که من شما را به راه هدایت دعوت می‌کنم؟ کسی که از من اطاعت کند، هدایت می‌شود و کسی که نافرمانی نماید، هلاک و کافر خواهد شد. شما مرا اطاعت نمی‌کنید، گوش به سخن من نمی‌دهید.» بعد حضرت در مورد علت آن می‌فرمای.د: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِکُمْ؛ [۲۸]به تحقیق که شکم‌های شما از حرام پر شده و به قلب‌های شما مُهر (قساوت) زده شده است.»

بنابراین، از آیات و روایات استفاده می‌شود که اگر بخواهیم فرزندان سالم، متدیّن، خوش‌خلق و... داشته باشیم، ابتدا باید منبع اقتصادی نیازهای زندگی، حلال باشد و از لقمه‌ حرام پرهیز شود تا تعلیم و تربیت اثر گذار باشد.

یکی ازموضوعاتی که می شود تدبر کرد آیاتی است که در مورد خوردن و آشامیدن می باشد. همیشه کنار کلوا واشربوا مطلبی مطرح شده است: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛ اى مردم از آنچه در زمین است‏ حلال و پاکیزه را بخورید و از گامهاى شیطان پیروى مکنید که او دشمن آشکار شماست.»(سوره بقره، آیه۱۶۸) و : « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از نعمتهاى پاکیزه‏ اى که روزى شما کرده‏ ایم بخورید و اگر تنها او را مى ‏پرستید خدا را شکر کنید.»(سوره بقره، آیه۱۷۲) و همچنین: « وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُکُلُهُ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ؛ و اوست کسى که باغهایى با داربست و بدون داربست و خرمابن و کشتزار با میوه ‏هاى گوناگون آن و زیتون و انار شبیه به یکدیگر و غیر شبیه پدید آورد از میوه آن چون ثمر داد بخورید و حق [بینوایان از] آن را روز بهره‏ بردارى از آن بدهید و[لى] زیاده‏ روى مکنید که او اسرافکاران را دوست ندارد.»(سوره انعام، آیه۱۴۱) و...

درس عروج از معراج پیامبر اکرم(2)

گفتیم یکی از معجزات پیامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در جلسه پرسش و پاسخی که بین خدا و پیامبر اکرم(ص) در شب معراج اتفاق افتاد. رسول گرامی اسلام(ص) از افضل اعمال پرسیدند، که خداوند فرمود: توکل بر خدا و رضا به قسمت او... فلسفه سؤال رسیدن به محبوبیت در پیشگاه خدا بود که خداوند فرمود: من بر خودم واجب کرده ام این افراد را دوست داشته باشم:
1 ـ کسانی به خاطر من همدیگر را دوست دارند
۲ ـ به خاطر من نسبت به همدیگر عطوفت و مهربانی می کنند
۳ ـ به خاطر من صله رحم می کنند 
۴ ـ بر من توکل می کنند.
خداوند برای رفع ابهام احتمالی از ذهن پیامبر اکرم (ص) که ایشان تصور کنند این چهار مورد علت محبوبیت باشد توضیح می دهد: وَ لَیسَ لِمَحَبَّتِی عِلْه وَ لا غَایةٌ وَ لا نِهَایةٌ وَ کلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عِلْماً وَضَعْتُ لَهُمْ عِلْماً أُولَئِک الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی الْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیهِمْ...
علتی برای محبت خدا وجود ندارد برای اینکه محبت صفت ذاتی خداست.
بحث توحید بحث مفصلی است علامه حسینی تهرانی کتاب ده جلدی الله شناسی در بحث توحید دارد.
در بحث کلامی توحید، چهار موضوع مطرح می شود : توحید ذاتی ، صفاتی، افعالی و عبادی
در توحید صفاتی تأکید می شود که صفات خدا عین ذات خداست به عنوان مثال رنگ پنجره جزء ذات پنجره نیست عارضی است و بعدا اضافه شده است ولی رنگ آتش جزء ذات آتش است اول پنجره را می سازند بعد رنگ می زنند ولی در آتش رنگ از خودش است .
مثال دیگر گرمای غذا جزء ذات غذا نیست غذا روی اجاق گاز باشد گرم می شود در یخچال باشد سرد می شود ولی گرمی آتش جزء ذات آتش است. غذای سرد وجود دارد ولی آتش سرد وجود ندارد.
علم ما جزء ذات ما نیست ما هنگام تولد عالم نبودیم به تدریج یاد گرفتیم ولی علم خدا عین ذات خداست همینطور محبت خدا؛ بنابر این صله رحم علت محبت خدا نیست . خداوند دریای محبت است چه ما صله رحم بکنیم چه نکنیم. صله رحم علت بهره مندی ما از محبت خداست . اینکه خداوند می گوید محبت من واجب است بر چنین انسانهائی، این به این معنا نیست که این کارهای مؤمنین، بر خدا اثر می گذارد و علتی می شود تا محبت خدا بر آنها شامل شود. برای محبت خدا، هیچ عامل بیرونی وجود ندارد. محبت خدا شامل حال همه موجودات، است. برخی از انسانها با این کارها، از آن محبت بهره می برند.
مانند نور خورشید، که در ذات خورشید است. اینطور نیست که ما آن را روشن می کنیم. ما با کنار زدن پرده ها باعث می شویم روشنائی خورشید وارد اتاق شود. بنابر این کشیدن پرده، علتی برای روشنائی خورشید نیست. خورشید، در ذات خود روشن است، کشیدن پرده، باعث بهره مندی از آن روشنائی، می شود.
اگر علت محبت خارج از ذات خداوند بود، ناپایدار بود؛ چون از ذات خدات و ذات خدا بی پایان است محبت خدا هم بی پایان است. مانند مدرسه محدویت ندارد. در مدرسه اخلاق دانش آموز هر قدر هم خوب باشد نمی تواند در انضباط نمره بالاتر از بیست بگیرد چون محدود است. یا یک استخر، هرچه قدر هم بزرگ باشد، چون متصل به لایه های زیرزمینی عظیم نیست، پس از مدتی، گندیده می شود. اما یک چاله کوچک که متصل به منابع عظیم زیرزمینی است صد سال هم بماند، زلال و تمیز و زیبا است. 
در ادامه می فرماید هر زمانی که علم این انسان را بالا می بریم، علم دیگری را برای او قرار می دهیم. به عنوان مثال با وجود در، برای ما علمی نسبت به آن سوی در نیست. با باز شدن در، از امکانات پشت آن اطلاع پیدا می کنیم. این علم، کشف مجهول است. با کشف هر مجهولی یک معلوم به معلومات ما اضافه می شود. ظاهرا یکی از آثار و برکات محبت خدا به بنده اش، رسیدن به این علم است بدون هیچگونه محدودیتی؛ به طور تصاعدی، علم می جوشد. هر علمی، علمی می آورد. 
اگر این محبت و علم شامل حال کسی شود این بنده خدا، خدا گونه می شود با چشم خدا می بیند و با گوش خدا می شنود.
حدیث قرب نوافل از احادیث موثق است و وسیله ای برای باز شدن چشم و گوش دل...
چشم دل باز کن که جان بینی        آنچه نادیدنی است آن بینی
قَالَ رسول الله (ص)ِ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: «لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنِ اِسْتَعَاذَنِی أَعَذْتُهُ؛ همیشه بنده‌ من بوسیله نمازهاى نافله و مستحبات به من نزدیک مى‌شود در صورتى که کاملا به من اخلاص دارد تا اینکه او را دوست می دارم پس هر گاه او را دوست داشتم آنچه را که من مى‌بینم و می شنوم او هم مى‌بیند و مى‌شنود او به منزله قدرت من است اگر از من چیزى بخواهد به او می دهم و اگر به من پناه آورد پناهش مى‌دهم.»(إرشاد القلوب، ج ۱، ص۹۱)

درس عروج از معراج پیامبر اکرم(۱)

یکی از معجزات پیامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. اعجاز آن هم در جسمانی بودن آن است.

بحث معراج از نصوص قرآنی است و در نص از آن بحث شده است .

مفسرین هم در تفسیر آیه اول سوره اسری: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ؛ منزه است آن [خدایى] که بنده‏ اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى که پیرامون آن را برکت داده‏ ایم سیر داد تا از نشانه‏ هاى خود به او بنمایانیم که او همان شنواى بیناست (سوره اسراء، آیه ۱)  هو در سوره والنجم: « ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى* فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى* فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى؛ سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد تا [فاصله‏ اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] کمان یا نزدیکتر شد. آنگاه به بنده‏ اش آنچه را باید وحى کند وحى فرمود (سوره والنجم، آیات ۱۰ـ8)

کتابهای زیادی در مورد معراج نوشته شده است از جمله: معراج در تفسیر سوره والنجم( شهید دستغیب) راهیان کوی دوست (آیت الله مصباح یزدی)

طبق روایت در شب هفدهم ماه مبارک رمضان جبرئیل آمد و پیامبر اکرم (ص) را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و از آنجا سوار بر براق به آسمانها برد هفت آسمان را سیر کردند و هر هر آسمان حوادثی اتفاق افتاد و آیاتی به آن حضرت نشان داده شده که وارد جزئیات نمی شویم.

در بحث معراج یک جلسه پرسش و پاسخی بین خدا و پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده که ان شاء الله در بیست، سی جلسه آن را مطرح می کنیم.

گزارش این جلسه را از زبان حضرت علی نقل می کنیم. ظاهرا رسول اکرم(ص) با توجه به اطمینان خاطری که به این شاگردشان داشتند به ایشان گفته اند و آن حضرت به دیگران نقل کرده اند. این حدیث به نقل از حضرت علی (ع) نقل شده است.

رُوِی عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) أَنَّ النَّبِی(ص) سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَیلَةَ الْمِعْرَاجِ فَقَالَ یا رَبِّ‌ای الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی لَیسَ شَیءٌ أَفْضَلَ عِنْدِی مِنَ التَّوَکلِ عَلَی وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ یا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِی وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَعَاطِفِینَ فِی وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَاصِلِینَ فِی وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَکلِینَ عَلَی...

اولین سوال در مورد افضل اعمال بوده است . خداوند به عنوان عالم الغیب و الشهاده که هم سؤال را می داند و هم از فلسفه سوال بباخبر است ابتدا به سؤال جواب می ده سپس به فلسفه سوال

جواب سؤال ساده است اافضل اعمال توکل و رضا به قسمت

فلسف سؤال ؛ خداوند می داند پیامبر می خواهد به عمل به افضل اعمال می خواهد ر پیشگاه خداوند ه محبوبیت برسد لذا خداوند جواب می دهد اگر غرض رسیدن به محبوبیت است من بر خودم واجب کرده ام این افراد را دوست داشته باشم:

1 ـ کسانی به خاطر من همدیگر را دوست دارند

۲ ـ به خاطر من نسبت به همدیگر عطوفت و مهربانی می کنند

۳ ـ به خاطر من صله رحم می کنند

۴ ـ بر من توکل می کنند

خداوند در اینجا خلاصه کرده است در قرآن فرموده است همه چیز باید به خاطر خدا باشد: « قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ بگو در حقیقت نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است (سوره انعام، آیه 162)

برای اینکه بدانیم کارمان خالص برای خداست باید به روش مولایمان علی اقتدا کنیم . آن بزرگوار بعد اینکه افطار سه روز را به ترتیب به مسکین،یتیم و اسیر دادند یک جمله فرمودند:« إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لانُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لا شُکُورًا؛ ما براى خشنودى خداست که به شما مى ‏خورانیم و پاداش و سپاسى از شما نمى‏ خواهیم (سوره انسان، آیه۹)

اگر کاری را انجام دادیم و چشمداشت مادی( پول، هدیه و...) و معنوی (تشکر و ...) داشتیم کار خالص برای خدا نیست.

کاری که به خاطر خدا نباشد هباء منثوراست در قیامت دستمان خالی است . وجه مشترک سخنان تمام کسانی که در زندگی برای زندگی(تلویزیون) سه دقیقه در قیامت (کتاب) شنود(کتاب) و... از دوران کما گزارش داده اند این بود که دیدم دستم خالی است ....