یادداشتهای پراکنده

من در این وبلاگ یادداشتهای متفرقه خواهم نوشت

یادداشتهای پراکنده

من در این وبلاگ یادداشتهای متفرقه خواهم نوشت

اسارت

اسارت، در لغت به معنی در بند کشیدن و محکم بستن چیزی با قیدی و طنابی و زنجیری است. در معنای اسارت، محصوریت و تحت سلطه بودن و گرفتارشدن وجود دارد که این محصور بودن گاهی با قیود و اسباب ظاهری است مثل بستن دست و پای کسی و گاهی با تعهدات و الزامات قانونی مثل زندانی شدن کسی به حکم قانون.

اسیر را از آن جهت که او را بسته و محصور می‌ساختند اسیر نامیده‌اند؛ سپس این مفهوم به هر کس که در بند یا حبس درآید، هرچند با چیزی بسته نشده باشد، توسعه یافته است. به بیان دیگر، اسیر کسی است که محبوس و تحت سلطه باشد؛ چه با قیود ظاهری و چه با تعهدات عرفی و الزامات قانونی؛ از این ‌رو بر عبد، زندانی و کسی که تحت نظر باشد نیز اطلاق می‌شود.

اسارت از یک جهت به نظامی، فکری، اقتصادی و سیاسی، از جهت دیگر به فردی و اجتماعی تقسیم می­ شود. از انواع اسارت، تنها اسارتی که شیرین و لذت­بخش است اسارت عشق می ­باشد؛ اسارتی که انسان را از همه چیز آزاد می­ کند. به بیان ساده، اسارت زندگی انسان را فرا گرفته است؛ گاه فکر انسان اسیر است و گاه جسم او و گاهی هم، دلش. در اسارت­ های دیگر انسان برای آزادی تلاش می­ کند اما هرگز دوست ندارد که از اسارت دل جدا بشود. اسارت دل در طول تاریخ بشریت وجود داشته، دارد و خواهد داشت. افسانه ­هایی توسط شاعران و راویان ساخته شده است که نشان­ دهنده این زیبایی­هاست.

فاش می‌گویم و از گفته خود دل­شادم           بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

حافظ

من از آن روز که در بند توأم آزادم             پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

سعدی

شب فراق

شب جدایی، شب هجران:

کو پیک صبح تا گله‌های شب فراق                           با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم

حافظ

به روز وصل چو برقم شب فراق چو ابر               از این دو حال مشوش بگو کدام برید

مولوی

چه ستم کو نکشید از شب دیجور فراق                تا بدین روز که شب­ های قمر باز آمد

سعدی

گاه در مسیر عشق، فراق هم به سراغ عاشق می‌آید تا آن را نیز تجربه کند. فراق به یک معنا همان «قبض» است در مقابل «بسط» که وصال می ­باشد. به همان اندازه که «وصال» آرامش‌بخش و زیباست، «فراق» هم سخت و جانفرسا می­ باشد؛ عشق ترکیبی از همین نوسان بین «وصال» و «فراق» است.

راه عشق

راه عشق راه پر خونی است که در آن هزاران عاشق مجنون، در راه رسیدن به معشوق در خون خود غلتیدند. راه پرخونی که با قتل مظلومانه هابیل ـ شهید تقرب ـ آغاز و تا پایان تاریخ بشریت ادامه خواهد داشت. معروفترین قربانگاه عشق صحرای کربلاست که امام حسین(ع) و یاران باوفایش خط سرخی در دشت پهناور مبارزات، کشیدند. خطی که با کلمۀ «نه» به ذلّت و ضلالت آغاز گردید و عزّت و سعادت را در ظلّ پذیرش فنآء فی الله هدیۀ احرار عالم نمود. راه پرخونی که قصه ­اش را باید از زبان نی شنید:

نی حدیث راه پر خون می‌کند            قصه‌های عشق مجنون می‌کند

مولوی

راه پرخونی که شهیدان دفاع مقدس و مدافعان حرم، جمعی از مسافران دوره معاصر آن راه بوده ­اند:

...شوق حضور محضر دلدار وه چه کرد!            کز جان و مال و عیش و طرب دل بریده ­اند

در عاشقی ز جمع بلاهای پیش رو               رقص جنون به لجة خون برگزیده ­اند

این صیدهای دلشده صیاد صد دل اند               کز داغشان هزار گریبان دریده ­اند....

حسین بزرگی(حامد)

ملامت عاشق

یک عاشق واقعی شب و روز در انتظار بلاست. اگر عشق را صدفی بدانیم که مروارید زندگی در آن قرار گرفته است آن صدف را  فقط در اقیانوس بلا می­ توان یافت؛ عاشقان غواصانی هستند که در عمق اقیانوس بلا صدف عشق صید می­ کنند. یکی از تیرهای بلا که به طرف عاشق پرتاب می ­شود، ملامت است: «لَتُبْلَوُنَّ فی‏ أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثیراً وَ إِن تَصْبرُواْ وَ تَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَالِکَ مِنْ عَزْمِ الأُمُور؛ البته، ‌آزمون­ های مالی و جانی در پیش خواهید داشت و بی ­تردید و ناگزیر، از پیروان[دروغین] کتاب ­های آسمانی پیشین و نیز از کسانی که مرام شرک را برگزیده‌‌اند، آزار و زخم­ زبان فراوان خواهید شنید و اگر استقامت کنید و تقوی‌پیشه سازید [شایسته ‏تر است] زیرا این‌ها از کارهاى محکم و قابل‌اطمینان است.»(آل­ عمران، آیه186) و عاشق آن را به جان می ­خرد. چرا که یقین دارد اگر کسی بخواهد رضایت معشوق را به دست آورد باید از سرزنش هیچ­ کس ـ چه دشمن و چه دوست ناآگاه ـ نترسد. خداوند در وصف آنها فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لایَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ؛ ای کسانی که ایمان آورده ­اید هر کس از شما که از دینش برگردد، پس به زودی خدا مردمی را می ­آورد که هم خدا دوستشان دارد و هم آنها خدا را دوست دارند، اینها در برابر مؤمنین متواضع ودر برابر کافران مقتدر هستند و در راه خدا جهاد می­ کنند و از ملامت هیچ ملامتگری پروا ندارند، این فضل و برتری از جانب خداست که به هر کس بخواهد می ­دهد و خدا وسعت بخش و بسیارداناست.»(مائده، آیه 54)

آنها بت نفس را ­شکسته و از ذهنیت­ های متعارف گذشته ­اند و چون برداشت­ های سرزنشگران برای آنها مهم نیست. از ملامت هیچ ملامتگری نمی­ هراسند. آنچه برایشان مهم است خدمتی خالصانه به جریان حق است که در خفا و با خلوص نیت انجام می­ دهند. اینان از اصل ملامت به عنوان یک سپر در مقابل بلاها استفاده می ­کنند، اینان ملامتیه واقعی ـ خارج از فرقه ملامتیه معروف ـ هستند. قبول ملامت یک شیوه باطنی است که انبیا، اولیا و صاحبان روح­ های بزرگ، از دیرباز آن را به کار می­ برده ­اند.

هفت شهر عشق

از نظر عارفان، سالک برای رسیدن به مقصود باید مراحلی را طی کند که این مراحل را به بیابان ­های مخوف و گردنه ­های مهلک تشبیه کرده ­اند. هفت وادی متقدمین از این قراربود: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، رضا، توکل.

هفت وادی عطار در منطق الطیر بدین ترتیب می ­باشد: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقر و فنا:

گفت ما را هفت وادی در ره است      چون گذشتی هفت وادی، درگه است

هست وادی طلب آغاز کار            وادی عشق است از آن پس، بی­ کنار

پس سیم وادی است آن معرفت        پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک           پس ششم وادی حیرت صعبناک

هفتمین، وادی فقر است و فنا           بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی، روش گم گرددت      گر بود یک قطره قلزم گرددت