احترام به عهد و پیمان ریشه فطری دارد و هر انسانی که از فطرت پاک خود دور نشده باشد، عمل به آن را لازم می داند. علاوه بر آن در تمام ادیان الهی بر آن تأکید شده است. در دین اسلام وفای به عهد بارها مورد تأکید قرار گرفته است: «وَ لاتَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لانُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْکَانَ ذَا قُرْبَى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ؛ و به مال یتیم جز به نحوى نیکوتر نزدیک نشوید تا به حد رشد خود برسد و پیمانه و ترازو را به عدالت تمام بپیمایید هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمى کنیم و چون[به داورى یا شهادت] سخن گویید، دادگرى کنید هر چند[در باره] خویشاوند[شما] باشد و به پیمان خدا وفا کنید. اینهاست که[خدا] شما را به آن سفارش کرده است؛ باشد که پند گیرید.»(انعام، آیه۱۵۲) و نیز آیه: «وَ لاتَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولا؛ و به مال یتیم جز به بهترین وجه نزدیک نشوید تا به رشد برسد و به عهد[خود] وفا کنید زیرا که از پیمان پرسش خواهد شد.»(اسراء، آیه۳۴)
به همان اندازه که از وفای به عهد تمجید شده، از بی وفایی نکوهش شده است. بی شک پیمان شکنی پیامدهای ناگواری دارد که سلب اعتماد عمومی یکی از آنهاست؛ اگر وفای به عهد، نادیده گرفته شده و پیمان ها شکسته شود، سرمایه بزرگ اعتماد عمومی از بین می رود. در این صورت، بیشترین زیان متوجه شخص پیمان شکن خواهد بود: «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا؛ در حقیقت کسانى که با تو بیعت مى کنند جز این نیست که با خدا بیعت مى کنند دست خدا بالاى دست هاى آنان است پس هر که پیمان شکنى کند تنها به زیان خود پیمان مى شکند و هر که بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى بخشد.»(فتح، آیه10)
علیرغم این تأکیدات در ادبیات صحبت از بی وفایی است؛ شاعر به امید وفای معشوق، از دین و دل دست می کشد و پای به راه می گذارد امّا معشوق دین و دل را به یغما برده و بی وفایی می کند. اغلب سرّ و رمزهایی که بین عاشق و معشوق وجود دارد، به سبب بی وفایی معشوق بینتیجه می ماند. اکثر شاعران معتقدند که معشوق مستغنی است و گوشه چشمی به عاشق نمی کند؛ به بیان بهتر، معشوق بی وفاست و به عاشق بی محلی می کند.
یار با ما بی وفایی می کند بی گناه از من جدایی می کند
شمع جانم را بکشت آن بی وفا جای دیگر روشنایی می کند
می کند با خویش خود بیگانگی با غریبان آشنایی می کند
جو فروش است آن نگار سنگ دل با من او گندم نمایی می کند
یار من اوباش و قلاش است و رند بر من او خود پارسایی می کند
ای مسلمانان به فریادم رسید کان فلانی بی وفایی می کند
سعدی
اگر این معشوق زمینی باشد، بی وفایی معشوق تاحدودی قابل فهم است و اگر منظور معشوق ازلی و خدا باشد، با آیات قرآن همخوانی ندارد. در حالی که خداوند، خود را باوفاترین معرفی می کند: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَ الإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به[بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد، خریده است همان کسانى که در راه خدا مى جنگند و مى کشند و کشته مى شوند[این] به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله اى که با او کرده اید، شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است.»(توبه، آیه111) و همچنین، کمترین احتمال پیمان شکنی را نسبت به خود قاطعانه رد می نماید: «وَ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا أَیَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاتَعْلَمُونَ؛ و گفتند جز روزهایى چند هرگز آتش به ما نخواهد رسید بگو مگر پیمانى از خدا گرفته اید که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد یا آنچه را نمی دانید به دروغ به خدا نسبت مى دهید.»(بقره، آیه80)
حضرت موسى(ع) پس از تبلیغ و دعوت فرعون و قبطیان با ارائه معجزات گوناگون و عدم پذیرش آنها، مأمور شد که نیمهشب با بنىاسرائیل از مصر کوچ کنند. بنیاسرائیل شبانه حرکت کردند، فرعون نیز با هزاران سوار نظام به دنبال آنان حرکت کرد. بنىاسرائیل به دریا رسیدند و آل فرعون نیز به دستور فرعون، به دنبال آنان به راه خود ادامه دادند؛ بنیاسرائیل محاصره شده بین دریا و لشگر نیرومند فرعون از اینکه همراه حضرت موسی(ع) هر روز مورد آزار فرعونیان قرار میگیرند، ابراز ناراحتی کردند. فرمان الهی نازل شد: «فَأَوْحَینا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ؛ پس به موسى وحى کردیم، عصایت را به دریا زن، دریا از هم شکافته شد و هر بخشى همچون کوه عظیمى بود.»(شعراء، آیه63)
دریا از هم شکافته شد و بنىاسرائیل رد شدند؛ وقتى که فرعون و یارانش وارد دریا گردیدند، دریا متلاطم شد و فرعونیان را غرق کرد. اجساد لشکر فرعون روى آب قرار گرفت و بنىاسرائیل آنها را با چشم خود دیدند. بدین صورت حضرت موسی(ع) قوم بنیاسرائیل را از طریق شکافتن دریا از مصر خارج نمود.
إعجاز از ماده «عجز» است که در لغت به معنای ضعف می باشد؛ در اصطلاح به این معناست که انسان کار فوقالعادهای انجام دهد و با آن کار، هم دشمن خویش را ناتوان کند و هم غیر او از انجام آن کار ناتوان باشد.(ر.ک: مجمع البحرین، ج4، ص24) به بیان دیگر، معجزه عبارت است از امر خارقالعادهای که با اراده خدای متعال از شخص مّدعی نبوت ظاهر می شود و نشانه صدق نبوت وی می باشد. اگر این کار خارقالعاده را اولیاء الله انجام دهند،کرامت نامیده می شود.
به اعجاز عصا موسی عمران به ایجاب دعا عیسی مریم
انوری
سایه زان پیکر پر نور بیفتد به زمین نه به اعجاز به میراث رسول مختار
محتشم کاشانی
قسمت، مقدر، نصیب، دولت، اقبال، سعادت، اختر، طالع، کوکب، برج طالع:
بزرگانش گفتند کز بیش و کم اگر بخت یاور بود نیست غم
اسدی طوسی
اگر به هر سر مویت هنر دو صد باشد هنر به کار نیاید چو بخت بد باشد
سعدی
ما آزموده ایم درین شهر بخت خویش باید برون کشید ازین ورطه رخت خویش
حافظ
اعتقاد به بخت یعنی تأثیر نیروهای ماورائی در سرنوشت انسان ها در بین تمام اقوام و ملل کم و بیش وجود دارد. اگرچه این تأثیر در بعضی موارد منفی(بدبخت) و در برخی موارد مثبت(خوشبخت) است، ولی بیشتر به معنی مثبت (فال نیک زدن) به کار می رود. برخی بخت را قابل تغییر و مغلوب توکّل به حق می دانند.
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد و خیرهسری را
بری دان از افعال چرخ برین را نشاید ز دانا نکوهش بری را...
درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را
ناصر خسرو
در قرآن مجید به صراحت بیان شده است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا وَ مَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ؛ هر کس کار شایسته کند به سود خود اوست و هر کس بدى کند به زیان خود اوست و پروردگار تو نسبت به بندگان ستمکار نیست.» (فصلت، آیه۴۶) یعنی هر کسی محصول عمل خوب و بد خود را ـ در دنیا و آخرت ـ می چیند و ربطی به شانس، طالع و اقبال ندارد.
اما برخی بنا به حدیث نبوی: «السَّعیدُ مَنْ سَعِد فی بَطْنِ اُمِّهِ وَ الشَّقیُّ مَنْ شَقِیَ فی بَطْنِ اُمِّهِ؛ خوشبخت، کسى است که در رَحِم مادرش خوش بخت شده است و بدبخت، کسى است که در رَحِم مادرش بدبخت شده است.» (توحید صدوق، ج3، ص356، کنزالعمال، ج1، ص107) به جبری و محتوم بودن بخت و تقدیر معتقدند و اراده و کوشش را بیاثر می دانند. بی شک چنین برداشت از حدیث اشتباه است. امام کاظم(ع) این حدیث را این گونه تفسیر فرموده اند: «الشَّقیُّ مَن عَلِمَ اللّهُ وَ هُوَ فی بَطنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعمَلُ أَعمالَ الأَشقیاءِ وَ السَّعیدُ مَن عَلِمَ اللّهُ وَ هُوَ فی بَطنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعمَلُ أَعمالَ السُّعداء؛ بدبخت، کسى است که خداوند از همان زمانى که او در رحم مادرش است، مى داند که او کارهاى بدبختان را خواهد کرد و خوش بخت، کسى است که خداوند از همان زمانى که او در رحم مادرش است، مى داند که او کارهاى انسان های خوشبخت را انجام خواهد داد.» (بحارالانوار، ج۵، ص۱۵۷)
کاربرد اصطلاحات نجومی چون اُسطرلاب، تثلیث، تربیع، تسدیس، رصد بستن، قِران و مقارنه، طالع دیدن و نیز رواج اصطلاحاتی نظیر سعد و نحس و دلالت آن بر سرنوشت بشر می تواند ناشی از این اعتقاد باشد.
ملالتی که کشیدی سعادتی دهدت که مشتری نسق کار خود از آن گیرد
حافظ
جز طالع مبارک از مشتری چه یابی جز نقدهای روشن از کان زر چه آید
مولوی
شانس هم از لحاظ عقلی و هم از نظر فلسفی هیچ تأثیری در سرنوشت انسان ندارد و تأثیر آن در سرنوشت هم در قرآن و هم در روایات مردود شناخته شده است. مسائلی از قبیل: شانس، طالع، بخت و... صحیح نیست و پایة دینی ندارد و قرآن با صراحت کامل سرنوشت هر کس را به دست خودش می داند. در قرآن مجید آمده است: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لایُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلامَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ؛ براى او فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسدارى مى کنند در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمى دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حامی براى آنان نخواهد بود.»(رعد، آیه۱۱)
رنگی است مرکب از زرد و کبود به مجاز به معنی شاد و خرم:
اندر ایوانش روان یک چشمه آب با درخت سبز برنا دیده ام
خاقانی
سرت سبز و دلت خوش باد جاوید که خوش نقشی نمودی از خط یار
حافظ
گروهی از رنگها را شامل میشود که از ترکیب آبی و زرد به دست می آیند. آبی به درک و فراست کمک میکند و زرد، وضوح فکر و اطمینانخاطر میآورد. سبز، بیشتر رنگ بهار، رشد گیاه و زندگی جدید است. این رنگ به بیانی، رنگ عشاق بوده و نشانگر امید می باشد. رنگ سبز در ساختار روانشناختی انسان ها تعادل ایجاد می کند.
سبز به عنوان یک هماهنگ کننده عالی، با رفتار و احساسات مثبت و منفی مرتبط است. کسانی که تحتتأثیر سبز هستند، اغلب میتوانند هر دوسوی یک مشکل را ببینند و معمولاً خیر و شر اخلاقی را بهشدت رعایت میکنند. پوشیدن لباسهای سبز یا قرارگرفتن در محیط سبز، به توانایی حافظه کمک میکند.
دکتر ماکس لوشر می نویسد: «شخصی که رنگ سبز را انتخاب می کند، مایل است عقاید خویش را به کرسی بنشاند و خود را به عنوان نماینده اصول اساسی و تغییر ناپذیر معرفی نماید. در نتیجه برای خود مقام بلندی قایل است و می خواهد به دیگران پند و اندرزهای اخلاقی دهد و آنها را موعظه نماید...انتخاب کننده این رنگ دارای صفات روحی، اراده در انجام کار، پشت کار و استقامت است و لذا رنگ سبز مایل به آبی نمایانگر عزم راسخ، پایداری و مهمتر از همه، مقاومت در برابر تغییرات است.»(ر.ک: روانشناسی رنگها، ص83)
پارچه سبز به عنوان یک نماد علوی، بیانگر علاقه و عشق شیعیان به خاندان اهل بیت(ع) ـ به ویژه عشق به امام حسین (ع) و یاران باوفایش ـ می باشد.