گفتیم یکی از معجزات پیامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در معراج یک جلسه پرسش و پاسخی بین خدا و پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و خداوند به سؤال پیامبر اکرم(ص) در مورد افضل اعمال که توکل بر خدا و راضی بودن به رضای خداست پاسخ داده و در نکمیل جواب به عوامل کسب محبوبیت اشاره فرمود بعد توضیح داده محبت خدا ذاتی است و تحت تآثیر اعمال مردم قرار نمی گیرد. خداوند فرمودند محبوبین درگاه الهی ویژه هایی دارند یک همه چیز را با چشم خدایی می بینند ...
ادامه بحث: وَ لَمْ یرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَی الْخَلْقِ بُطُونُهُمْ خَفِیفَةٌ مِنْ أَکلِ الْحَرَامِ
محبوبین خدا حاجات را خود را از دیگران نمی خواهند. اشاره شد که ما در بحث توحید ضعف اعتقادی داریم و خدا را کما هو حقه نشناخته ایم اگر بدانیم که : «... وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ ... فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست هر چه بخواهد مى آفریند و خدا بر هر چیزى تواناست.» (سوره مائده، آیه۱۷) و با اعتقاد بگوییم: « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ بگو بار خدایا تویى که فرمانفرمایى هر آن کس را که خواهى فرمانروایى بخشى و از هر که خواهى فرمانروایى را باز ستانى و هر که را خواهى عزت بخشى و هر که را خواهى خوار گردانى همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایى.»(سوره آل عمران ، آیه ۲۶) ... وقتی رئیس جمهور میاد دو گونی نامه با خود نمی برد. ما حاجات خود را از خدا می خواهیم نه از رئیس جمهور
قران قصه های شنیدنی دارد بر خلاف ما که قصه می گوییم بچه بخوابد خداوند قصه می گوید ما را بیدار کند . از بین قصه های قرانی داستان حضرت موسی خیلی شنیدنی است:
فرعون دهها کودک را به قتل رساند تا حضرت موسی(ع) به دنیا نیاید.
گر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
حضرت موسی(ع) در کاخ فرعون رشد یافت. یک روز بیرون از کاخ قدم می زد که یکی از بنی اسرائیل از او یاری خواست. موسی برای کنار زدن قبطی او را هل داد که از بد حادثه افتاد و مرد. دربایان دنبال موسی بودند که وی از مصر خارج شد. وی بدون توشه راه و سفر، با پای پیاده به سوی مَدْین روانه شد و چند روز بعد به آنجا رسید. در مَدْین، گروهی از مردم را در کنار چاهی دید که آب میکشیدند. در کنار آنها دو دختر را دید که دورتر از چاه ایستاده بودند. نزد آنها رفت و گفت: «چرا کنار ایستادهاید؟ چرا گوسفندهای خود را آب نمیدهید» دختران گفتند: « مردها بر سر چاه هستند» حضرت موسی(ع) با سطل سنگینی که چند نفر آن را میکشیدند، به تنهایی از آن چاه آب کشید و گوسفندهای ان دختران را آب داد.
حضرت موسی(ع) به زیر سایهای رفت و به خدا گفت: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ؛ پروردگارا! هر خیر و نیکی به من برسانی، به آن نیازمندم.»
دختران سریع نزد پدر پیر خود که حضرت شعیب (ع) پیامبر بود، بازگشتند و ماجرا را تعریف کردند، شعیب یکی از دخترانش را نزد موسی (ع) فرستاد و گفت: «برو او را به خانه ما دعوت کن، تا مزد کارش را بدهم.» دختر در حالیکه با نهایت حیا گام برمیداشت نزد او (ع) آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود.
موسی (ع) به سوی خانه شعیب حرکت کرد، در مسیر راه، دختر که برای راهنمایی، جلوتر حرکت میکرد، دربرابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پایین حرکت میداد، موسی (ع) به او گفت: «تو پشت سر من بیا، هرگاه از مسیر راه منحرف شدم، راهنمایی کن.»
به خانه رسیدند و بعد از شرح ماجرا، یکی از دختران شعیب (ع) گفت: «یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِی الأَمِینُ؛ ای پدر! او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی را که میتوانی استخدام کنی همان کسی است که نیرومند و امین باشد.»
شعیب گفت: «نیرومندی او از این جهت است که او به تنهایی با سطل بزرگ آب کشید، ولی امین بودن او را از کجا فهمیدی؟» دختر جواب داد: در مسیر راه به من گفت: پشتسر من بیا تا باد لباس تو را بالا نزند، و این دلیل عفّت و پاکی و امین بودن او است.
حضرت شعیب به حضرت موسی گفت: «من میخواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم» موسی حاجت خود را اعلام نکرد کلی گفت به هر خیری که نازل کنی محتاجم خداوند هم با کرامت خود سه حاجت موسی(اشتغال، ازدواج و مسکن) در یک لحظه برآورده ساخت.
از خدا خواست خداوند هم اجابت فرمود. البته خداوند کارهای خود را با اسباب انجام می دهد. آب دادن به دختران و پیشنهاد یکی از دختران و پیشنهاد حضرت شعیب وسیله شدند برای برآوردن حاجت موسی(ع) محبوبین حاجت خود را به در دیگران نمی برند.
نکته دوم: آنها به غذای خود توجه می کنند مواظب هستند لقمه حرام نخورند.
نیاز به غذا از جمله امور طبیعی انسان است. از دیدگاه اسلام، مال حرام اثرات سوئی بر جان، دل و خانواده انسان او می گذارد.
به تصرف غیر مجاز در اموال دیگران و کسب در آمد از طریق فروش اجناسی که خرید و فروش آنها خلاف شرع مقدس است کسب مال حرام گفته می شود و به آن خوردن مال حرام یا لقمه حرام می گوییم. مال حرام به سبب تاثیر شگرف منفی که در زندگی بشر دارد، یکی از مباحث مهم در فقه زندگی است. انسان مسلمان موظف است در آنچه بهدست میآورد دقت نماید؛ چرا که هرچه بهدست میآید و وارد زندگی انسان میگردد، با واسطه و یا بیواسطه، در غذای انسان وارد میشود و در درون شکم انسان جای میگیرد. وقتی لقمه حرام خورده شد هیچ عبادت و دعایی از انسان مورد قبول واقع نمیشود و او ناخواسته در سراشیبی سقوط قرار میگیرد.
در روز عاشورا وقتی که مردم به سخنان امام حسین (ع) گوش نمی دادند امام فرمودند: «وای بر شما! چرا ساکت نمیشوید و سخن مرا گوش نمیکنید؛ در حالی که من شما را به راه هدایت دعوت میکنم؟ کسی که از من اطاعت کند، هدایت میشود و کسی که نافرمانی نماید، هلاک و کافر خواهد شد. شما مرا اطاعت نمیکنید، گوش به سخن من نمیدهید.» بعد حضرت در مورد علت آن میفرمای.د: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِکُمْ؛ [۲۸]به تحقیق که شکمهای شما از حرام پر شده و به قلبهای شما مُهر (قساوت) زده شده است.»
بنابراین، از آیات و روایات استفاده میشود که اگر بخواهیم فرزندان سالم، متدیّن، خوشخلق و... داشته باشیم، ابتدا باید منبع اقتصادی نیازهای زندگی، حلال باشد و از لقمه حرام پرهیز شود تا تعلیم و تربیت اثر گذار باشد.
یکی ازموضوعاتی که می شود تدبر کرد آیاتی است که در مورد خوردن و آشامیدن می باشد. همیشه کنار کلوا واشربوا مطلبی مطرح شده است: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛ اى مردم از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه را بخورید و از گامهاى شیطان پیروى مکنید که او دشمن آشکار شماست.»(سوره بقره، آیه۱۶۸) و : « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید از نعمتهاى پاکیزه اى که روزى شما کرده ایم بخورید و اگر تنها او را مى پرستید خدا را شکر کنید.»(سوره بقره، آیه۱۷۲) و همچنین: « وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُکُلُهُ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ؛ و اوست کسى که باغهایى با داربست و بدون داربست و خرمابن و کشتزار با میوه هاى گوناگون آن و زیتون و انار شبیه به یکدیگر و غیر شبیه پدید آورد از میوه آن چون ثمر داد بخورید و حق [بینوایان از] آن را روز بهره بردارى از آن بدهید و[لى] زیاده روى مکنید که او اسرافکاران را دوست ندارد.»(سوره انعام، آیه۱۴۱) و...
یکی از سنت های اصیل و ارزشمندی که خداوند بنا نهاد و تاکنون هم ادامه دارد، صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت او(ع) است. صلوات جمع صلاه به معنای دعا، درود، تحیت و رحمت است. این واژه در زبان عربی به صورت جمع به کار میرود و مراد از آن نمازها، دعاها و درودها است؛ اما در زبان فارسی، مراد از کلمه صلوات، فرستادن درود خاص بر پیامبر اکرم(ص) می باشد.
بخش اصلی صلوات که جمله «اللهم صلی علی محمد» می باشد بین مذاهب مختلف اسلامی مشترک است اختلاف در ادامه آن است. شیعیان ـ بر خلاف اهل سنت ـ عبارت «و آل محمد» را نیز می گویند. این نوع صلوات مبتنی آموزه های پیامبر اکرم(ص) می باشد آن حضرت(ص) فرمودند: « لاتصلوا علی الصلاه البتراء؛ بر من صلوات ناقص نفرستید.» گفتند: صلوات ناقص چیست؟ فرمودند: « تقولون اللهم صل على محمد و تسکتون، بل قولوا اللهم صل على محمد و على آل محمد؛ اینکه بگویید خداوندا بر محمد درود فرست و ساکت بشوید بلکه بگویید : خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست.»( ینابیع المودة لذوی القربی، ج 1 ، ص37 و الصواعق المحرقة، ص87)در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده است: « مَنْ صَلَّی عَلَی وَ لَمْ یصَلِّ عَلَی آلی لَمْ یجِدْ رِیحَ الجَنَةِ وَ إنَّ رِیحَها لَیوجَدَ مِنْ مَسیرَةِ خَمسماِئةِ عامٍ؛ هر کسی که بر من صلوات بفرستد و بر خاندانم صلوات نفرستد، بوی بهشت را که از فاصله پانصد ساله به مشام میرسد را استشمام نمیکند.»(روضۀ الواعظین، ص۳۲۳ و وسائل الشیعة، ج ۷، ص۲۰۳ و الفصول المهمۀ، ج ۳، ص۳۳۳ و غایة المرام، ج ۳، ص۲۵۷)
همچنین از امام صادق(ع) نقل شده است ک آن حضرت(ع) فرمود: « روزی رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: نمی خواهی تو را بشارت دهم؟ عرضه داشت پدر و مادرم به فدایت، تو دائماً بشارت دهنده به خیر بودی، رسول الله(ص) فرمود: جبرئیل هم اکنون خبر بهت آوری به من داد، امام علی(ع) عرض کرد، آن خبر چه بود؟ فرمود: به من خبر داد: وقتی مردی از امتم بر من صلوات فرستاد و این صلوات را با صلوات بر آل من پیوند داد، درهای آسمان به رویش باز می شود، و ملائکه هفتاد صلوات بر او می فرستند، و اگر گناهکار است، گناهانش همچون برگ درخت می ریزد و خداوند به او می فرماید: «لبَّیک یا عبدی و سَعْدَیک» و به ملائکه خطاب میکند: شما بر بنده من هفتاد صلوات فرستادید، من بر او هفتصد صلوات می فرستم. اما اگر بر من صلوات فرستاد و اهل بیتم را در صلوات با من پیوند نداد، بین او و آسمان هفتاد حجاب قرار می گیرد، و حضرت حق می فرماید: « لا لَبَّیک وَ لاسَعْدَیک» ای ملائکه من! دعایش را بالا نبرید مگر بر آل پیامبرم صلوات بفرستد، چنین کسی از رحمت حق محروم است تا زمانی که اهل بیتم را در صلوات به من ملحق فرماید.»(بحار الأنوار، ج۹۱، ص۵۶ و الأمالی شیخ صدوق، ص۵۸۰)
البته اهل سنت در کتب روایی خود صلواتی کاملتر از آن نقل کرده اند. عبدالرحمان ابن ابی لیلی نقل میکند که کعب ابن عجره مرا ملاقات کرد و گفت: آیا دوست داری حدیثی را به عنوان هدیه به تو تقدیم کنم؟ گفتم: چرا. پس این را به من هدیه داد که: از پیامبر خدا (ص) پرسیدیم: اى پیامبر خدا! بر شما اهل بیت، چگونه صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: « اللّهمّ صَلِّ عَلى محمّدٍ و عَلى آلِ محمّدٍ کَما صلّیتَ عَلى إبراهیمَ وَ عَلى آلِ إبراهیمَ إنّکَ حَمیدٌ مَجید. اللّهمَّ بارِک على محمّدٍ و على آلِ محمّدٍ کَما بارکتَ على إبراهیم وَ على آلِ إبراهیم إنّکَ حَمیدٌ مَجید؛ پروردگارا بر محمد و اولاد محمد رحمت فرست، همچنانکه بر ابراهیم و اولاد او رحمت فرستادی همانا تو سزاوار ستایش و صاحب مجد و بزرگی هستی. پروردگارا بر محمد و اولاد محمد برکت نازل فرما، همچنانکه بر ابراهیم و اولاد او برکت نازل کردی.»(صحیح البخاری، ج 4 ، ص118)
صلوات بر پیامبر عملی است که خداوند قبل از دستور به مؤمنان، آن را انجام داده است: « إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا؛ خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى فرستند اى کسانى که ایمان آورده اید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبى گردن نهید.»(سوره احزاب، آیه۵۶) در برتری مقام پیامبر اکرم(ص) همین بس که مورد صلوات خاصه خدای سبحان و تمامی فرشتگان قرار گرفته است.در مورد فضیلت و آثار صلوات احادیث زیادی نقل شده است که به اختصار مواردی را با استناد به روایت موثق نقل می کنیم:
الف ـ دوستی خدا؛ امام هادی(ع) فرمودند: « إنّما اتَّخَذَ اللهُ إبراهیمَ خلیلاً لِکَثْرَةِ صَلاتِهِ علی محمّدٍ وأهلِ بیتهِ صلواتُ اللهِ عَلَیهم؛ خدای متعال حضرت ابراهیم(ع) را دوست و خلیل خود انتخاب کرد، به خاطر آنکه ایشان بر محمد و اهل بیت گرامیش(ع) بسیار صلوات میفرستاد.»(علل الشرایع، ج۱، ص۳۴ و وسائل الشیعة، ج ۷، ص۱۹۴)
ب ـ صلوات کفاره گناهان؛ حضرت رضا(ع) فرمودند: « مَنْ لَمْ یقْدِرْ عَلی ما یکفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیکثِرْ مِنَ الصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَانَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً؛ کسی که قدرت بر انجام کاری که کفّاره گناهانش شود ندارد، زیاد بر محمّد و آل محمد صلوات بفرستد، به حقیقت که صلوات نابوده کننده گناهان است، چه نابود کردنی.»(عیون أخبار الرضا، ج ۱، ص۲۳۶)
پ ـ قبولی دعا؛ امام صادق (ع) فرمودند: « إذا دعا أحَدُکُم فَلْیبْدَأ باِلصَّلاةِ علی النَّبی صَلی اللهُ علیه وآلهِ فإنَّ الصَّلاةَ علی النَّبی صَلی اللهُ علیه وآله مَقْبُولَةٌ وَلَمْ یکُن اللهُ لِیقْبَلَ بَعضَ الدُّعاءِ وَیرُدَّ بَعضاً؛ هرگاه کسی از شما دعا کرد، پس دعایش را با صلوات آغاز نماید؛ زیرا صلوات بر پیامبر (ص) دعایی پذیرفته شده است و خداوند متعال برتر از آن است که بخشی از دعا را قبول کرده و بخش دیگر از آن را ردّ نماید.»(وسائل الشیعة، ج7، ص۹۶)
ت ـ برآورده شدن حوائج دنیوی و اخروی؛ امام صادق(ع) می فرماید: « مَنْ صَلَّی عَلی النَّبی وَ آلِه مَرَّةً واحِدَةً بِنِیةٍ وَ إخْلاصٍ مِنْ قَلبِهِ قَضَی اللهُ لَه مائَةَ حاجَةٍ، منها ثلاثونَ للدُّنیا وَ سَبْعُونَ للآخِرَةِ؛ کسی که یک مرتبه با نیت [پاک و پسندیده] و با اخلاص کامل صلوات بر پیامبر و خاندان گرامی ایشان بفرستد، خدای متعال یکصد حاجت او را برآورده میکند: سی حاجت از حوائج دنیا و هفتاد حاجت از حوائج آخرت.»(الدعوات، ص۸۹ و مستدرک وسائل الشیعه، ج ۵ ،ص۳۳۱)
با توجه آثار مادی و معنوی صلوات، بر فرستادن صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و اهل بیتش(ع) در مواقع بسیاری توصیه و تأکید شده است. به ویژه در آغاز سخنرانی و نوشتن مطلب، رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: « کُلُّ أمرٍ ذی بالٍ لا یُبدَأُ فیهِ بِحَمدِ اللّه ِ وَ الصَّلاةِ عَلَیَّ فَهُوَ أقطَعُ أبتَرُ، مَمحوقٌ مِن کُلِّ بَرَکَةٍ؛ هر کار ارزشمندى که با ستایش الهى و درود بر من آغاز نشود ، گفتارى نا تمام و ناقص است و از هر برکتى محروم است.»(کنز العمّال، ص 2510) همچنین از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: « مَنْ صَلّی عَلَی فی کتابٍ، لَمْ تَزَل الملائِکَةُ تَستَغفِرُ لَه مادامَ اسمِی فی ذلکَ الکتابِ: کسی که در کتابی صلوات بر من را بنویسد، تا زمانی که نام من در آن نوشته باشد فرشتگان برای او استغفار میکنند.»(جامع الأخبار، ص۶۱ و منیة المرید، ص۳۴۷ و منازل آلاخرة، ص ۲۰۳)
گفتیم یکی از معجزات پیامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در جلسه پرسش و پاسخی که بین خدا و پیامبر اکرم(ص) در شب معراج اتفاق افتاد. رسول گرامی اسلام(ص) از افضل اعمال پرسیدند، که خداوند فرمود: توکل بر خدا و رضا به قسمت او... فلسفه سؤال رسیدن به محبوبیت در پیشگاه خدا بود که خداوند فرمود: من بر خودم واجب کرده ام این افراد را دوست داشته باشم:
1 ـ کسانی به خاطر من همدیگر را دوست دارند
۲ ـ به خاطر من نسبت به همدیگر عطوفت و مهربانی می کنند
۳ ـ به خاطر من صله رحم می کنند
۴ ـ بر من توکل می کنند.
خداوند برای رفع ابهام احتمالی از ذهن پیامبر اکرم (ص) که ایشان تصور کنند این چهار مورد علت محبوبیت باشد توضیح می دهد: وَ لَیسَ لِمَحَبَّتِی عِلْه وَ لا غَایةٌ وَ لا نِهَایةٌ وَ کلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عِلْماً وَضَعْتُ لَهُمْ عِلْماً أُولَئِک الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی الْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیهِمْ...
علتی برای محبت خدا وجود ندارد برای اینکه محبت صفت ذاتی خداست.
بحث توحید بحث مفصلی است علامه حسینی تهرانی کتاب ده جلدی الله شناسی در بحث توحید دارد.
در بحث کلامی توحید، چهار موضوع مطرح می شود : توحید ذاتی ، صفاتی، افعالی و عبادی
در توحید صفاتی تأکید می شود که صفات خدا عین ذات خداست به عنوان مثال رنگ پنجره جزء ذات پنجره نیست عارضی است و بعدا اضافه شده است ولی رنگ آتش جزء ذات آتش است اول پنجره را می سازند بعد رنگ می زنند ولی در آتش رنگ از خودش است .
مثال دیگر گرمای غذا جزء ذات غذا نیست غذا روی اجاق گاز باشد گرم می شود در یخچال باشد سرد می شود ولی گرمی آتش جزء ذات آتش است. غذای سرد وجود دارد ولی آتش سرد وجود ندارد.
علم ما جزء ذات ما نیست ما هنگام تولد عالم نبودیم به تدریج یاد گرفتیم ولی علم خدا عین ذات خداست همینطور محبت خدا؛ بنابر این صله رحم علت محبت خدا نیست . خداوند دریای محبت است چه ما صله رحم بکنیم چه نکنیم. صله رحم علت بهره مندی ما از محبت خداست . اینکه خداوند می گوید محبت من واجب است بر چنین انسانهائی، این به این معنا نیست که این کارهای مؤمنین، بر خدا اثر می گذارد و علتی می شود تا محبت خدا بر آنها شامل شود. برای محبت خدا، هیچ عامل بیرونی وجود ندارد. محبت خدا شامل حال همه موجودات، است. برخی از انسانها با این کارها، از آن محبت بهره می برند.
مانند نور خورشید، که در ذات خورشید است. اینطور نیست که ما آن را روشن می کنیم. ما با کنار زدن پرده ها باعث می شویم روشنائی خورشید وارد اتاق شود. بنابر این کشیدن پرده، علتی برای روشنائی خورشید نیست. خورشید، در ذات خود روشن است، کشیدن پرده، باعث بهره مندی از آن روشنائی، می شود.
اگر علت محبت خارج از ذات خداوند بود، ناپایدار بود؛ چون از ذات خدات و ذات خدا بی پایان است محبت خدا هم بی پایان است. مانند مدرسه محدویت ندارد. در مدرسه اخلاق دانش آموز هر قدر هم خوب باشد نمی تواند در انضباط نمره بالاتر از بیست بگیرد چون محدود است. یا یک استخر، هرچه قدر هم بزرگ باشد، چون متصل به لایه های زیرزمینی عظیم نیست، پس از مدتی، گندیده می شود. اما یک چاله کوچک که متصل به منابع عظیم زیرزمینی است صد سال هم بماند، زلال و تمیز و زیبا است.
در ادامه می فرماید هر زمانی که علم این انسان را بالا می بریم، علم دیگری را برای او قرار می دهیم. به عنوان مثال با وجود در، برای ما علمی نسبت به آن سوی در نیست. با باز شدن در، از امکانات پشت آن اطلاع پیدا می کنیم. این علم، کشف مجهول است. با کشف هر مجهولی یک معلوم به معلومات ما اضافه می شود. ظاهرا یکی از آثار و برکات محبت خدا به بنده اش، رسیدن به این علم است بدون هیچگونه محدودیتی؛ به طور تصاعدی، علم می جوشد. هر علمی، علمی می آورد.
اگر این محبت و علم شامل حال کسی شود این بنده خدا، خدا گونه می شود با چشم خدا می بیند و با گوش خدا می شنود.
حدیث قرب نوافل از احادیث موثق است و وسیله ای برای باز شدن چشم و گوش دل...
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
قَالَ رسول الله (ص)ِ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: «لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنِ اِسْتَعَاذَنِی أَعَذْتُهُ؛ همیشه بنده من بوسیله نمازهاى نافله و مستحبات به من نزدیک مىشود در صورتى که کاملا به من اخلاص دارد تا اینکه او را دوست می دارم پس هر گاه او را دوست داشتم آنچه را که من مىبینم و می شنوم او هم مىبیند و مىشنود او به منزله قدرت من است اگر از من چیزى بخواهد به او می دهم و اگر به من پناه آورد پناهش مىدهم.»(إرشاد القلوب، ج ۱، ص۹۱)
حمد و ثنا به معنای مدح و ستایش در مقابل ذمّ می باشد. این واژه، چهل بار در قرآن کریم به کار رفته است که بیست و شش بار آن به خداوند اختصاص دارد. چند سوره هم با حمد خدا آغاز شده است: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ؛ ستایش و سپاس مخصوص خداست که هر آنچه در آسمان ها و زمین است همه ملک اوست و در عالم آخرت نیز شکر و سپاس مخصوص خداست و او حکیم و آگاه است.»(سوره سبا، آیه۱) و همچنین: « الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَ ثُلاثَ وَ رُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ سپاس خداى را که پدیدآورنده آسمان و زمین است [و] فرشتگان را که داراى بالهاى دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند پیامآورنده قرار داده است در آفرینش هر چه بخواهد مى افزاید زیرا خدا بر هر چیزى تواناست.»(سوره فاطر، آیه ۱)
خداوند با این بیان به مسلمانان یادآور شده است که سخن خود را با حمد خدا شروع کنند. رسول گرامی اسلام(ص) در اهمیت حمد خدا فرموده است:« کُلُّ أمرٍ ذی بالٍ لایُبدَأُ فیهِ بِحَمدِ اللّه ِأقطَعُ؛ هر کار ارزشمندى که با ستایش الهى آغاز نشود، گفتارى ناقص است.»(المجازات النبویة، ج۱، ص۲۳۰)
البته بر اساس آموزه های دینی شروع با حمد، مختص گفتار نیست؛ رفتار را هم شامل می شود. خداوند به حضرت نوح(ع) فرمان داد که وقتی با پیروانش بر کشتی نشست، قبل از حرکت کشتی خداوند را به خاطر نجات از دست ظالمان حمد کند: « فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛ و چون تو با آنان که همراه تواند بر کشتى نشستى بگو: ستایش خدایى را که مارا از [چنگ] گروه ظالمان رهانید.» (سوره مؤمنون، آیه۲۸) حضرت ابراهیم(ع) نیز پس از آنکه در کهنسالی صاحب فرزند شد، گفت: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ؛ سپاس خداى را که با وجود سالخوردگى اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستى پروردگار من شنونده دعاست.»(سوره ابراهیم، آیه۳۹)
برخی حمد را با سپاس و ستایش مترادف دانسته و هرسه را به یک معنا می گیرند ولی استاد شهید مرتضی مطهری مفهوم حمد را گستردهتر از ستایش می داند، زیرا سپاس و ستایش در مورد غیر خدا هم جایز است، ولی حمد که مختص خداست علاوه بر مفهوم سپاس و ستایش، متضمن مفهوم پرستش ، خضوع و فروتنی عابدانه نیز می باشد.(ر.ک: آشنائی با قرآن، ج۱ و ۲، ص۸۸)
در اغلب آیات واژه حمد با مشتقات «تسبیح» همراه شده است؛ هم از زبان فرشتگان: « وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاتَعْلَمُونَ؛ و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند: آیا در آن کسى را قرار می دهی که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مى کنیم و به تقدیست مى پردازیم. فرمود: من چیزى مى دانم که شما نمی دانید.»(سوره بقره، آیه۳۰) و همچنین: « وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ و فرشتگان را مى بینى که پیرامون عرش به ستایش پروردگار خود تسبیح مى گویند و میانشان به حق داورى مى گردد و گفته مى شود سپاس ویژه پروردگار جهانیان است.»(سوره زمر، آیه۷۵) و هم پدیدههای طبیعی: « وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یَشَاءُ وَ هُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ؛ رعد به حمد او و فرشتگان [جملگى] از بیمش تسبیح مى گویند و صاعقه ها را فرو مى فرستند و با آنها هر که را بخواهد مورد اصابت قرار مى دهد در حالى که آنان در باره خدا مجادله مى کنند و او سخت کیفر است.»(سوره رعد، آیه۱۳) و هم سایر مخلوقات: « تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَکِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا؛ آسمان هاى هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح مى گویند و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش تسبیح او مى گوید ولى شما تسبیح آنها را درنمى یابید به راستى که او همواره بردبار [و] آمرزنده است.»(سوره اسراء، آیه۴۴)
شاعران و نویسندگان در پیروی از این سنت حسنه کتاب خود ـ اعم از نظم و نثر ـ را با حمد خدا شروع می کنند که به تحمیدیه معروف است از برجستهترین نمونههای تحمیدیه، میتوان به دیباچه گلستان سعدی اشاره کرد. تحمیدیه در اصطلاح عبارت است از مقدمه ای که در آغاز کتابهای فارسی در نیایش خدا و برشمردن نعمات و صفات او آورده میشود. غلامرضا ستوده در کتاب «تحمیدیه در ادب فارسی» به این موضوع پرداخته و لیلا شیرینکام در کتابی به نام «تحمیدیه» مجموعه ای از مشهورترین تحمیدیههای اشعار فارسی است را گردآوری کرده است.
اگرچه حمد و ثنا به یک معناست ولی بین آن دو تفاوت جزئی وجود دارد و آن اینکه ثناء مفهوم عامتری از حمد دارد. به بیان ساده، برای هر مدح و ستایشی میتوان کلمه ثناء را به کار برد، اما حمد در جایی گفته میشود که کاری خوب از فاعلی با شعور و مختار صادر شود.
سیدرضا حسینی (سعدی زمان) در سال 1289 شمسی در تبریز چشم به جهان گشود. وی پس از اتمام تحصیلات مقدماتی، در حوزه طالبیه تبریز، به فراگیری ادبیات عربی، فارسی و علوم و معارف اسلامی پرداخت. از عنفوان جوانی، به حلقه تدریس استادان دینی راه یافت و در تاریخ، منطق، کلام، علم معانی و بیان و لغت مطالعات گسترده ای به عمل آورد. نخستین اشعار خود را در 14 سالگی سرود. حسینی سعدی زمان را به عنوان تخلص خود انتخاب نمود.
به دل محبت سلطان دین، علی دارم غلام شاه جهان ، «سعدی زمانم» من
سعدی زمان شامگاه روز یکشنبه 15 تیرماه 1365 پس از تحمل سال ها بیماری، در تهران چشم از جهان فرو بست و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی مدفون شد.
آثار او عبارتند از: کنزالحسینی، چهارده معصوم حسینی، لمعات حسینی، نجوم درخشان، آثار الحسینی، بهار بی خزان
عرض ارادت شاعر به ساحت قدس رضوی (به زبان آذری)
قربان اولوم جلالتیوه یا ابا الحسن چوخ شائقم زیارتیوه یا ابا الحسن
مین بیر آدیله آدلانوب ا... لاینام اسم رضادی مظهری بو آدلاری تمام
ای اسمی اسم اعظم حق، ای شه انام عاجزدی عقل مدحتیوه یا ابا الحسن
دنیانین اهلی رسمیدی یوخ شبهه و مقال شیرین آدی گلنده عسلدن وورار مثال
شیرین دور اهل عشقه عسلدن ولی وصال قربان اولوم حضرتیوه یا ابا الحسن
تلخین مثالینی عقلا زهریدن وورا عشاق ایچینده عکسینه اما عقیده وار
مین دفعه زهریدن آجیراقدور فراق یار یوخ منده تاب فرقتیوه یا ابا الحسن
آگاهیسن اوزون سن اَیا شاه ذوالکرم من عاشقم سنه، دیمه مداح و نوکرم
بیر آستانون اوپماقی مین خلده ویرمرم آند اولسون اوز امامتیوه یا ابا الحسن
بیگانه بلمز عشق غمین، آشنا بلر گیزلین رموزی عالم جهر و خفا بلر
قلبیم نجه یانور بیر اوزون بیر خدا بلر دل تشنه دور سقایتیوه یا ابا الحسن
سن مظهر جمال خدای عطوف سن کشاف هم و غم و کروب و لهوف سن
معروف سن بو اسمه امام رئوف سن جانلار فدا عطوفتیوه یا ابا الحسن
چوخدان دوشوبدی خسته گوگل اشتیاقیوه یاندورما بیر بیله منی نارفراقیوه
ایسته گلوم بهشتیدن اعلی رواقیوه ویرم قسم رضایتیوه یا ابا الحسن
ای شاه ملک سلم و رضا، ایها الرضا نومید اولا گدای درون اولماسان رضا
باخ گور روادی ای شه اقلیم ارتضی من گلمیوم زیارتیوه یا ابا الحسن؟
سن شاه ماسوا، سنه من کمترین گدا شاهه گدانی بوش یولا سالماق دگُل روا
بیر باخماقون ایدر ایکی دنیامه اکتفا اولّام رهین منتیوه یا ابا الحسن
قبروندن اوتری گوگلوم اسور مثل برگ بید بیر سائلم قاپوندا سیه روی و مو سفید
ویرم قسم جوان بالاوا ایتمه ناامید قیل مفتخر عنایتیوه یا ابا الحسن
هجرونه گوز یاشیم قاریشوب قلب قانینه رحم ایله بو بلا کشین آه و فغانینه
ویرم قسم شها سنی معصومه جانینه ایسته گلوم زیارتیوه یا ابا الحسن
ای جود و بخشش و کرم و فضل معدنی اوغلون جواد جانینه ویرم قسم سنی
بیرده قوناق چاقور او گوزل قبریوه منی مشمول قیل کرامتیوه یا ابا الحسن
دلدن آلوبدی طاقتیمی درد فرقتون نیلوم نصیب اولموری فیض زیارتون
هر صبح و شام یاد ایدرم حال غربتون یانّام ملال غربتیوه یا ابا الحسن
فریاد و داد او وقتیدن ای خسرو حجاز مسموم ایلدی سنی مامون حیله ساز
بو فکریله که ایلیه بیر نوع سِترِ راز گَلدی سنون عیادتیوه یا ابا الحسن
گوز یاشلی عرض ایدردی که ای شاه محتشم بو بس دگل فراقون اولور مایه ی الم
طوس اهلی ایلوری منی بو امره متهم مه عاملم شهادتیوه یا ابا الحسن
مامون اگرچه قاتلیدی ای شه کِبار امّا حیالیدور گنه اول شوم کین شعار
اوز ایتدیقی خطاسینه ایلردی اعتذار آغلاردی حال رحلتیوه یا ابا الحسن
اما نه بی مروتیمیش شمر بیحیا جدون حسینین ایتدی بدندن باشین جدا
ووردی باشین جدایه همان غملی ماجرا اولدی سبب مصیبتیوه یا ابا الحسن
من نوکرم قاپوزدا، حسینی دی شهرتیم لایق دگل اگرچه بو درباره خدمتیم
اما بو بوش الیله گنه یوخدی وحشتیم گوز تیکمیشم شفاعتیوه یا ابا الحسن
جدون اوزی بیله بویوروبدی مفضله قرآندی اصل مدرکی، روشندی مسئله
واللهی قبریدن دوراجاقدی گله گله قائل اولان ولایتیوه یا ابا الحسن