قدما عناصر جاری در طبیعت را چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش می دانستند. از جهت نمادین، آب نماد حیات و آگاهی و پاکی، خاک سمبل زایندگی و رشد، آتش نماد الهی و تطهیرکننده و باد نشان حرکت و جنبش است و از نظر طبع هم، آتش گرم و خشک و آب خنک و مرطوب است، باد گرم و مرطوب و خاک خنک و خشک است. آتش و باد به سوی بالا میل دارند. خاک و آب در پایین جای می گیرند.
این چهار عنصر پایه حیات برای انسان ها بوده اند. خاک، غذا را تامین می کند، آب و باد لازمه ادامه حیات هستند. آتش، هم گرمابخش زندگی می باشد. طبیعی است که بسیاری از گرایش های دینی، مفاهیمی خاص برای این چهار عنصر ابداع کرده و حتی آنها را عناصر اولیه جهان بدانند.
عنصر آب به راحتی می تواند بر عنصر آتش فایق شود ولی خود تحت سلطه عنصر خاک است. آب به شکل رود، دریا، اقیانوس، دریاچه، فوران، مه، نوشیدنی ها و باران ظاهر می شود. آتش نماینده انرژی و هیجان است. ظهور این عنصر توسط خورشید، صاعقه، آتشفشان و یا هر شکلی از نور امکان پذیر است.
از بدو آفرینش ترکیب این چهار عنصر طبیعت را ساخته است و در هر دوره تاریخی قدرت یکی از این عناصر غالب بوده و غلبه یکی از این طبایع یا ترکیب برخی از آنها موجب پیدایش انواع بلاهای آسمانی شده است: در زمان حضرت هود(ع) باد(صرصر)، در زمان حضرت نوح(ع) آب، در زمان حضرت موسی(ع) خاک، در زمان حضرت یونس(ع) شراره های آتش.
آب و آتش از اول دشمن هم بوده اند. آتش آب را بخار کرده و از بین می برد. آب هم آتش را خاموش می کند. متاسفانه این دو دشمن دیرینه در واقعه دردناک عاشورا با هم ساختند و مصیبت اهل بیت(ع) را دوچندان کردند در حالی که تشنگی(بی آبی) جگر نوادگان پیامبر اکرم(ص) را می سوخت آتش نیز خیمه ها را سوزاند.
در روز عاشورا امام حسین(ع) جهت روشنگری و آشکار نمودن چهره کفر و نفاق، خطاب به مردم کوفه فرمودند: «أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ؛ آگاه باشید که این فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و ذلّت از ما دور است.»(فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص297)
آن حضرت(ع) در مقابل زورگویی و ظلم یزید فرمودند: «هیهات منا الذلة؛ ذلت و خواری به مراتب از ما ـ اهل بیت ـ دور است. این کلام زیبا و منطق روشن، ریشه در آیات قرآن کریم دارد. خداوند در قرآن کریم تأکید فرموده است که انسان نباید ذلت بپذیرد، بلکه باید در مقابل ظلم و ستم قیام کند. چنانکه میفرماید: «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ و اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتَابَ و المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ و اَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ و مَنافِعُ لِلنّاسِ و لِیَعلَمَ اللّهُ مَن یَنصُرُهُ و رُسُلَهُ بِالغَیبِ اِنَّ اللّهَ قَویُّ عَزیز؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب [آسمانی] و میزان [شناسایی حق و قوانین عادلانه] نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن قوت شدیدی است و منافعی برای مردم دارد تا خداوند بداند چه کسی ـ بی آن که او را ببینند ـ او و رسولانش را یاری میکنند خداوند قوی و شکستناپذیر است.»(حدید، آیه25)
طبق این آیه خداوند پذیرش ظلم از ناحیه انسان را سرزنش کرده و تأکید میکند که انسان نباید در برابر بیعدالتی و ظلم ساکت باشد. در روایات اسلامی نیز تأکید شده است که مؤمن حق پذیرفتن ذلت را ندارد؛ چنانکه رسول اکرم(ص) فرمودند: «مَن أَقَرَّ بِالذُّلِّ طائِعا فَلَیسَ مِنّا أَهلَ البَیتِ؛ هر کس آزادانه ذلّت را بپذیرد از ما خاندان نیست.»(تحف العقول، ص58) همچنین امام صادق(ع) میفرمایند: «لایَنبَغى لِلمُؤمِنِ أَن یُذِلَّ نَفسَهُ [قالَ مُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ:] قُلتُ: بِما یُذِلُّ نَفسَهُ؟ قال: یَدخُلُ فیما یَعتَذِرُ مِنهُ؛ سزاوار نیست که مؤمن خود را خوار سازد ـ مفضل بن عمر مى گوید: ـ گفتم: چگونه خود را خوار مى کند؟ فرمودند: دست به کارى زند که موجب عذرخواهى شود.»(اصول کافی، ج 5، ص64)
اگر چه علما و دانشمندان اصلی ترین فلسفه قیام عاشورا را نرفتن به زیر بار ظلم در سایه شعار «هیهات من الذله» می دانند. ولی بنابر فرمایش حضرت سیدالشهدا(ع) اصل قیام عاشورا برای احیای دین جدشان رسول خدا(ص) طراحی و بنیان گذاشته شد. یعنی وقتی دین در معرض تهاجم ستمگران و ظالمین قرار می گیرد، باید با هر وسیله ممکن ـ سلاح یا خون ـ از دین حمایت کرد. آنجا که سلاح کاربرد داشته باشد از سلاح بهره میگیریم و آنجا که این ابزار وجود نداشته باشد باید خون داد. همان کاری که امام حسین(ع) در روز عاشورا انجام دادند.
عاشورا روز دهم ماه محرم است. شهرت این روز به دلیل واقعه دردناک دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری می باشد که با ۲۱ مهر ۵۹ هجری خورشیدی مصادف بود. در این روز امام حسین(ع) و یارانش در جنگ با لشکر یزید به شهادت رسیدند.
سابقه سوگواری و برپایی عزاداری برای امام حسین(ع) به اولین روزهای بعد از عاشورا، در محرم سال ۶۱ هجری قمری میرسد. اولین مراسم سوگواری را حضرت زینب(س) در مسجد کوفه برگزار کردند. مراسم مشابهی نیز قبل از آن در کنار اجساد شهدا در کربلا برگزار شده بود.
در تاریخ جاهلیت عرب، عاشورا از اعیاد رسمی و روز جشن ملی مفاخره و شادمانی بوده است. مردم در چنین روزی لباسهای فاخر می پوشیدند و خضاب میکردند. در فرهنگ شیعی، به خاطر شهادت امام حسین(ع) این روز عظیم ترین روز سوگواری و ماتم به حساب میآید. امامان شیعه، با زیارت آن حضرت(ع) و گریه بر مصیبت اهل بیت یاد این روز را زنده نگه میداشتند.
در دوران سلطه امویان و عباسیان، شرایط اجتماعی اجازه مراسم رسمی و گسترده در سوگ امام حسین(ع) را نمیداد، اما هرجا که شیعیان قدرت و فرصتی یافته اند سوگواری پرشور و دامنه داری در ایام عاشورا به راه انداختهاند. از قرنها پیش عاشورا به عنوان روز تجلی درگیری حق و باطل و روز فداکاری و جانبازی در راه دین و عقیده، شناخته شده است.
اگرچه عاشورا یک روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت کشیده شد و چنان در عمق وجدان ها و دلها اثر گذاشت که همه ساله در دهه محرم ـ به ویژه روز عاشورا ـ اوج عشق و اخلاص مردم نسبت به معلم آزادگی و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن علی(ع) نشان داده می شود و همگان ـ حتی غیر شیعه ـ در مقابل عظمت روح آن آزادمردان تعظیم میکنند.
امام حسین(ع) که به دعوت مردم کوفه از مکه عازم این شهر بودند تا به شیعیان انقلابی پیوسته و رهبری آنان را به عهده گیرند، پیش از رسیدن به کوفه، در کربلا به محاصره نیروهای ابن زیاد در آمدند و چون حاضر نشدند ذلت تسلیم و بیعت با حکومت غاصب و ظالم یزیدی را بپذیرند، به جنگی نابرابر با سپاه کوفه سوق داده شدند.
آن حضرت(ع) و یاران وفادارش در روز عاشورا با لبی تشنه و رشادتی شگفت انگیز تا آخرین نفر جنگیده و به فیض عظیم شهادت نائل آمدند. بازماندگان این قافله نور، به اسارت نیروهای ظلمت درآمده و به کوفه برده شدند. عاشورا ـ که آغاز و انجام آن، در برهه ای کوتاه اتفاق افتاد ـ در مقایسه با بسیاری از رخدادهای دیگر، حجم کمی از وقایع را به خود اختصاص داده است. اما از حوادثی است که در طول تاریخ، بیشترین توجه را به خود جلب کرده و علاوه بر نقش گسترده و تاثیر عمیق اجتماعی ـ تاریخی، به صورت فرهنگی ویژه با ساختاری منحصر به فرد در آمده است.
بنی هاشم، از تیره های مشهور قریش بوده و به هاشم پسر عبد مناف منسوب است که پیامبر اکرم(ص) از همین تیره بوده اند. نسب این طایفه و قریش به حضرت اسماعیل(ع) پسر حضرت ابراهیم(ع) می رسد.
حضرت ابراهیم (ع) از مردم بین النهرین بوده اند. اجداد ایشان به تمدن کهن بابل تعلق دارند که زبانشان بعدها با توجه به تاثیر پذیری از فرهنگ محیط اطرافشان به زبان عربی تغییر یافت و به اعراب «مستعربه» معروف شدند. ریاست مکه و دارالندوه (مجلس قریش) سقایت(آب رسانی) رفادت و سدانت(پرده داری) خانه کعبه، که مورد احترام همگان بود، اغلب برعهده فرزندان هاشم بود.
با توجه به اینکه پیامبر اعظم(ع) از این طایفه بودند بعثت ایشان باعث حسادت و دشمنی سایر قبائل قریش گردید. البته از بنی هاشم نیز شمار اندکی اسلام آوردند. اغلب آنها از جمله ابولهب عموی پیامبر(ص) و ابوسفیان بن حارث به دشمنی و رویارویی شدید با حضرت(ص) برخاستند.
البته برخی از بنی هاشم نیز بدون قبول اسلام فقط بر پایه روابط قبیلگی به حمایت آن حضرت(ص) پرداختند، که بسیاری از آنها پس از هجرت به مدینه و به ویژه بعد از فتح مکه مسلمان شدند.
بعد از ارتحال جانسوز نبی گرامی اسلام(ص) بیشتر صحابه با خلافت حضرت امیر(ع) مخالفت کردند که یکی از دلایل آن می تواند جلوگیری از رشد جایگاه و منزلت بنی هاشم باشد. به راه انداختن جنگ صفین به بهانه خونخواهی عثمان، فشار بر امام حسین(ع) و بنی هاشم برای گرفتن بیعت با یزید از بزرگترین مصادیق رویارویی طایفه بنی امیه با بنی هاشم است.
به گواهی تاریخ پیامبر اکرم(ص) در زمان حیات خود، بارها امام حسین (ع) را به مردم معرفی و مقام و منزلت ایشان را تبیین کردند. همچنین بارها برای مردم، از شهادت آن حضرت(ع) سخن گفتند و به مردم هشدار دادند. اما متاسفانه پس از گذشت حدود پنجاه سال از زمان رحلت رسول خدا(ص) امام حسین و اصحاب باوفایشان را شهید کردند و اهل بیت عصمت و طهارت را به اسارت بردند.
یکی از مهمترین دلایلی که مردم اینگونه از اهل بیت(ع) رویگردان شده و آن حضرت(ع) را به شهادت رساندند، شورای سقیفه است. افرادی که پس از رحلت رسول خدا(ص) خلافت را از محل حقیقی خویش خارج کردند و موجب شدند که حضرت علی(ع) بیست و پنج سال خانه نشین گردند، از اولین عاملین واقعه عاشورا هستند.
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و انتخاب خلیفه اول توسط خواص حاضر در شورای سقیفه، به تعصب های قومی و قبیلگی، دامن زده شد. اندیشه دنیاپرستی رواج یافت. با کنار گذاشته شدن مومنان واقعی و شایستگان، زمینه برای حضور منافق ها و نالایق ها، در ارکان زمامداری ولایت ها فراهم گردید و به تبع آن بنی امیه در شام به حکومت رسیدند.
سقیفه در لغت به مکان سرپوشیده و سقف دار گفته می شود. در تاریخ اسلام واژه سقیفه به سقیفه بنی ساعده ـ که مجلس شورای انصار بود و در بیرون مدینه قرار داشت ـ اشاره دارد. شورای سقیفه اولین حرکت سیاسی انصار (اوس و خزرج) بعد از رحلت رسول اکرم(ص) بود و به منظور بیعت با سعد بن عباده به عنوان جانشین پیامبر(ص) شروع شد که به نفع مهاجران به رهبری ابوبکر تمام گردید.
بنا بر تصریح مورخین، بزرگترین و مهمترین عامل ایجاد حادثه سقیفه، دنیاطلبی مهاجر و انصار بوده است. مقداد بن عمرو می گوید: « ترجیح دنیا بر آخرت باعث شد خلافت را از خاندان پیامبر اکرم(ص) و اولین ایمان آورنده به رسول خدا(ص) و پسر عموی او و داناترین و فقیه ترین و رنج کشیده ترین مردم در راه اسلام دور کند.»(تاریخ یعقوبی، ج2، ص54)
حضرت علی(ع) در خطبه شقشقیه پس از بیان ماجرای غم انگیز غصب منصب جانشینی پیامبر اعظم(ص) و انتقال خلافت از خلیفه اول به دوم و سوم، چگونگی دستیابی خود به حکومت را بیان کرده و از پیمان شکنی اصحاب جمل و خروج خوارج از دین و ظلم معاویه و اصحاب او سخن می گوید. آن حضرت(ع) عامل همه این حوادث را دنیاپرستی دانسته و می فرمایند: «ولکنهم حیلت الدنیا فی اعینهم و راقهم زبرجها؛ اما دنیا در چشمانشان زیور یافت و زینت دنیا آنان را شگفت زده کرد.»
تشکیل شورای سقیفه آثار زیانباری برای جامعه اسلامی داشت که اولین اثر این رویداد ـ خواسته یا ناخواسته ـ بی توجهی به شایستگان و ترجیح فاضل به افضل بود. این امر کم کم به صورت یک سنت درآمد و باعث رواج این فکر شد که علی رغم وجود شایستگان برای در دست گرفتن قدرت و حکومت، عدول به دیگران که در مراتب بالایی از شایستگی نیز نیستند، اما متکی به رأی مردم هستند، امری پسندیده و مقبول است.
ابن ابی الحدید ضمن اعتراف به این امر چنین می نویسد: «مردم از کسی که از نظر فضیلت، جهاد، علم، سیادت و شرافت همتایی نداشته عدول کردند و با کسانی که او نیز پارسا و عادل بود بیعت کردند. این داستان شبیه این است که در شهری دو فقیه باشند یکی عالم و دیگری اعلم، حال اگر پادشاه، فقیه عالم را به جای اعلم به منصب قضاوت منصوب کند و به همین سبب فقیه اعلم از این کار رنجیده و آزرده گردد، خدشه ای به کار قاضی نیست و نمی شود او را فاسق خواند.» (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص157)
دومین اثر حادثه سقیفه این بود که میان مقبولیت و مشروعیت خلط آشکاری واقع شد. بیعت مردم ملاک حقانیت حاکم شد. این ثمره سقیفه در دراز مدت باعث شد که هر کسی به هر طریقی به قدرت و حکومت برسد و بتواند از مردم برای خود بیعت بگیرد، حاکم قانونی و شرعی محسوب شود که این امر نقطه آغاز انحراف در حکومت اسلامی بود.
از جمله آثار دراز مدت شورای سقیفه این بود که امامت و خلافت از یکدیگر جدا شدند. منصب جانشینی پیامبر اکرم(ص) که منصبی الهی بود و امامت نام داشت به منصبی دنیوی تبدیل شد و به خلافت تغییر نام یافت و این نظریه که اختیار حکومت با ملت است تثبیت گردید. «بر همین اساس فقها و متکلمان اهل سنت بر عدم لزوم نص و عصمت امام اتفاق نظر دارند و اجتهاد را برای او کافی می دانند و خلافت مفضول را با وجود افضل صحیح می دانند و معتقدند فسق موجب برکناری خلیفه نمی شود و نیز خلافت را می توان از طریق غلبه گری به دست آورد.»(نظام حکومت و مدیریت در اسلام، ص355) ثمره حادثه سقیفه این بود که در صدر اسلام کسانی چون معاویه و سلسله های بنی امیه و بنی عباس خود را جانشینان پیامبر(ص) قلمداد می کردند و حکومت بر مردم را حق مسلم خود می دانستند.
یکی از والیان گمارده شده از سوی عمر و عثمان، معاویه است. وی بعد از شهادت امام علی(ع) ادعای خلافت کرد و از مردم بیعت گرفت؛ ابتدا مردم شام با وی بیعت کردند. البته او از زمانی که استاندار شام بود به فکر تبلیغ و ترویج و معرفی خود و فراهم کردن زمینه های خلافت بود. وی در برپایی جنگ جمل اگر چه در ظاهر ادعای خون خواهی خلیفه سوم را داشت؛ اما در واقع اقدامی برای دستیابی به حکومت و رسیدن به خلافت بود و همچنین جنگ صفین که علیه امام علی(ع) به راه انداخت.
معاویه برای تقویت پایه های خلافت از هوش و سیاستمداری سه تن از بزرگان صحابه یعنی عمرو عاص و زیاد بن ابیه و مغیره بن شعبه برخودار بود. مغیره بن شعبه نخستین کسی است که معاویه را تشویق کرد تا یزید را ولیعهد خویش سازد. در دو دهه خلافت معاویه، بنی امیه تلاش کردند تمام آثار و نشانه های دین و دیانت را از میان بردارند. بعد از شهادت حضرت علی(ع) با فریب یاران امام حسن(ع) عرصه را بر آن حضرت(ع) تنگ کرده و به دست همسر فریب خورده اش به آن حضرت(ع) زهر خورانده و به شهادت رساندند. در مورد امام حسین(ع) موضوع بیعت را مطرح کردند. البته می دانستند که آن حضرت(ع) اهل بیعت با یزید نیست. خواستند ایشان را در مراسم حج ترور کنند که امام از این امر با خبر شده و از مکه خارج شدند. امام(ع) را به عنوان کسی که از بیعت با خلیفه زمان امتناع کرده است، معرفی کردند تا بتوانند افکار عمومی را علیه ایشان بسیج کنند و آنان را به رویارویی نظامی بکشانند.
در چنین موقعیتی مردمی که اسلام را از طریق واعظان و مبلّغان معاویه و یزید یاد گرفته اند به جای همراهی امام حسین (ع) به نبرد با او می پردازند. به این ترتیب شمشیری که پنجاه سال پیش در جریان سقیفه از غلاف درآمده بود در کوره حوادث روزگار تیز و برنده تر شد و در سال شصت و یک هجری قمری با قرار گرفتن در حنجره امام حسین(ع) به پایان راه رسید.
در ماجرای کربلا، تمام کسانی که بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) با غصب حکومت، اهل بیت(ع) را از صحنه اجتماعی و سیاسی امت کنار زدند، تا آنان که برای کشتن ایشان گرد آمدند و با بنی امیه همراهی و از یزید متابعت کردند، شریک جرم هستند. این نکته را در زیارت عاشورا یادآور می شویم: «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَه عَلَى ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ و تابَعَت عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعاً؛ خدایا لعنت کن اوّلین ظالمی را که به حق محمّد و آل محمّد ظلم کرد و آخرین کسى را که در این راه از او پیروی نمود. خدایا لعنت کن گروهی را که با حسین جنگیدند و گروهی را که همراهى نمودند و گروهی را که برای کشتن او پیمان بستند و از آن پیمان تبعیت کردند. خدایا همه آنها را لعنت کن» نتیجه بحث:
کان که طرح بیعت شورا فکند خود همانجا طرح عاشورا فکند
چرخ در یثرب رها کرد از کمان تیر کاندر نینوا شد بر نشان