سیدرضا حسینی (سعدی زمان) در سال 1289 شمسی در تبریز چشم به جهان گشود. وی پس از اتمام تحصیلات مقدماتی، در حوزه طالبیه تبریز، به فراگیری ادبیات عربی، فارسی و علوم و معارف اسلامی پرداخت. از عنفوان جوانی، به حلقه تدریس استادان دینی راه یافت و در تاریخ، منطق، کلام، علم معانی و بیان و لغت مطالعات گسترده ای به عمل آورد. نخستین اشعار خود را در 14 سالگی سرود. حسینی سعدی زمان را به عنوان تخلص خود انتخاب نمود.
به دل محبت سلطان دین، علی دارم غلام شاه جهان ، «سعدی زمانم» من
سعدی زمان شامگاه روز یکشنبه 15 تیرماه 1365 پس از تحمل سال ها بیماری، در تهران چشم از جهان فرو بست و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی مدفون شد.
آثار او عبارتند از: کنزالحسینی، چهارده معصوم حسینی، لمعات حسینی، نجوم درخشان، آثار الحسینی، بهار بی خزان
عرض ارادت شاعر به ساحت قدس رضوی (به زبان آذری)
قربان اولوم جلالتیوه یا ابا الحسن چوخ شائقم زیارتیوه یا ابا الحسن
مین بیر آدیله آدلانوب ا... لاینام اسم رضادی مظهری بو آدلاری تمام
ای اسمی اسم اعظم حق، ای شه انام عاجزدی عقل مدحتیوه یا ابا الحسن
دنیانین اهلی رسمیدی یوخ شبهه و مقال شیرین آدی گلنده عسلدن وورار مثال
شیرین دور اهل عشقه عسلدن ولی وصال قربان اولوم حضرتیوه یا ابا الحسن
تلخین مثالینی عقلا زهریدن وورا عشاق ایچینده عکسینه اما عقیده وار
مین دفعه زهریدن آجیراقدور فراق یار یوخ منده تاب فرقتیوه یا ابا الحسن
آگاهیسن اوزون سن اَیا شاه ذوالکرم من عاشقم سنه، دیمه مداح و نوکرم
بیر آستانون اوپماقی مین خلده ویرمرم آند اولسون اوز امامتیوه یا ابا الحسن
بیگانه بلمز عشق غمین، آشنا بلر گیزلین رموزی عالم جهر و خفا بلر
قلبیم نجه یانور بیر اوزون بیر خدا بلر دل تشنه دور سقایتیوه یا ابا الحسن
سن مظهر جمال خدای عطوف سن کشاف هم و غم و کروب و لهوف سن
معروف سن بو اسمه امام رئوف سن جانلار فدا عطوفتیوه یا ابا الحسن
چوخدان دوشوبدی خسته گوگل اشتیاقیوه یاندورما بیر بیله منی نارفراقیوه
ایسته گلوم بهشتیدن اعلی رواقیوه ویرم قسم رضایتیوه یا ابا الحسن
ای شاه ملک سلم و رضا، ایها الرضا نومید اولا گدای درون اولماسان رضا
باخ گور روادی ای شه اقلیم ارتضی من گلمیوم زیارتیوه یا ابا الحسن؟
سن شاه ماسوا، سنه من کمترین گدا شاهه گدانی بوش یولا سالماق دگُل روا
بیر باخماقون ایدر ایکی دنیامه اکتفا اولّام رهین منتیوه یا ابا الحسن
قبروندن اوتری گوگلوم اسور مثل برگ بید بیر سائلم قاپوندا سیه روی و مو سفید
ویرم قسم جوان بالاوا ایتمه ناامید قیل مفتخر عنایتیوه یا ابا الحسن
هجرونه گوز یاشیم قاریشوب قلب قانینه رحم ایله بو بلا کشین آه و فغانینه
ویرم قسم شها سنی معصومه جانینه ایسته گلوم زیارتیوه یا ابا الحسن
ای جود و بخشش و کرم و فضل معدنی اوغلون جواد جانینه ویرم قسم سنی
بیرده قوناق چاقور او گوزل قبریوه منی مشمول قیل کرامتیوه یا ابا الحسن
دلدن آلوبدی طاقتیمی درد فرقتون نیلوم نصیب اولموری فیض زیارتون
هر صبح و شام یاد ایدرم حال غربتون یانّام ملال غربتیوه یا ابا الحسن
فریاد و داد او وقتیدن ای خسرو حجاز مسموم ایلدی سنی مامون حیله ساز
بو فکریله که ایلیه بیر نوع سِترِ راز گَلدی سنون عیادتیوه یا ابا الحسن
گوز یاشلی عرض ایدردی که ای شاه محتشم بو بس دگل فراقون اولور مایه ی الم
طوس اهلی ایلوری منی بو امره متهم مه عاملم شهادتیوه یا ابا الحسن
مامون اگرچه قاتلیدی ای شه کِبار امّا حیالیدور گنه اول شوم کین شعار
اوز ایتدیقی خطاسینه ایلردی اعتذار آغلاردی حال رحلتیوه یا ابا الحسن
اما نه بی مروتیمیش شمر بیحیا جدون حسینین ایتدی بدندن باشین جدا
ووردی باشین جدایه همان غملی ماجرا اولدی سبب مصیبتیوه یا ابا الحسن
من نوکرم قاپوزدا، حسینی دی شهرتیم لایق دگل اگرچه بو درباره خدمتیم
اما بو بوش الیله گنه یوخدی وحشتیم گوز تیکمیشم شفاعتیوه یا ابا الحسن
جدون اوزی بیله بویوروبدی مفضله قرآندی اصل مدرکی، روشندی مسئله
واللهی قبریدن دوراجاقدی گله گله قائل اولان ولایتیوه یا ابا الحسن
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل مارندی نیست
که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم
شادیم داد غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منت آن را که به من داد کشم
عاشقم عاشق روی تو نه چیز دگری
بار هجران و وصالت بدل شاد کشم
مردم از زندگی بیتو که با من هستی
طرفه سری است که باید بر استاد کشم
سالها میگذرد حادثهها میآید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
صفارزاده در ضمن شعری راجع به جبهه های جنگ تحمیلی ، از ارادت سربازان اسلام به امام حسین (ع) می گوید. وی در این سروده همچنین به فرازهایی از زیارت معروف عاشورا ( اِنی سِلْمٌ ِلِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَکُم) اشاره کرده و از زبان رزمندگان اعلام می کند که ما با دشمنان حسین دشمن و با دوستان او دوست هستیم. صفارزاده امام حسین(ع) را، نام دیگر حق می داند:
و حنجره های زخمی
زیر فشار ظلم ابر باطل ها
مدام می خوانند
« ما در محاربه هستیم / با هر که با حسین (ع) به جنگ است
و در صلحیم / با هر که با حسین (ع) به صلح است»
حسین (ع) نام دیگر حق است (صفارزاده، طاهره، 1366، ص6-35)
وی همچنین در شعر« بانوی ما فاطمه زهرا » از حال و هوای اشک و عزاداری برای اباعبدالله می گوید. او پیوستن به حسینیان را به منزله خروج از خانه های دل زدگی و فسردگی می داند و معتقد است که باید به مکتب عاشورا پیوست و همراه تمام شیعیان گذشته و حال، به طی این مسافت اشک آلود تاریخ پرداخت. وی شوری اشک روز ازل را به خاطر گریه خونین عاشورا می داند که حسن تعلیل به کار گرفته شده در این قسمت از سروده، قابل توجه است:
بانوی ما
بانوی معرفت!
در ظهر خونی عاشورا هستیم
شوری اشک روز ازل، ز خون دیده عاشورا آمده
از شام تلخ غریبان تا اربعین
مسافت اشک آلودی است
اشک صفوف شیعه شیدا
همراه اشک زینب کبری
با چشم اشکبار باید برخاست
به پیشواز دسته های حسینی باید رفت
از خانه های دل زدگی بیرون باید رفت(همان، ص10-108)
چون اعتقاد دارد که حسین همیشه هست زنده تر از تمام زندگان و هر که در راه حسین قدم می گذارد زیر بار باطل نمی رود و اوست که فاتح میدان ظفر و شهادت است. راهی که در آن عشق حسین باشد منتهی به بهشت سعادت است:
همیشه هستی یا ثار الله
و امت توآمده است
خونین و ضدسازش
وهر که با باطل بیعت نمی کند
یقین می دانم که صادقانه امت توست
و امت تو آمده است
و می گوید
بیگانه باید برود
میدان در آفتاب عشق تو می سوزد
تمام میدان ها
میدان فتح و بیعت
میدان کربلا
شهدا
آزادی
بهشت در انتهای همین میدان هاست(صفارزاده، طاهره، 1365، ص50)
صفارزاده، راه حسین را یگانه راه اقامه حق می داند که التیام بخش زخم های پی در پی بر پیکره تشیع است:
راه حسین
راه اقامه حق است
و این طریق یگانه
یگانه مرهم تاریخ زخمهای ملت ماست(همان، ص83)
شعرهای حسن حسینی در باره عاشورا ودر مجموع شعرهای آئینی او نسبتاً فراوان است, که از جمله می توان به رباعی های وی با مضمون عاشورا و امام حسین(ع) اشاره کرد و نیز مجموعه گنجشک و جبرئیل که تماماً به این موضوع پرداخته است.
حسینی با الهام از شعار «کل یومٍ عاشورا، کل أرضٍ کربلا » اظهار داشته است که همه عالم برای ما باید به منزله خاک کربلا باشد، یعنی در همه جای عالم حق و ناحق و مظلوم و ستمگر در تقابل هم هستند و باید که ضمن اطاعت و عبادت حق تعالی، با اقتدا به امام حسین زمین را از یزیدیان پاک گردانیم:
عالم همه خاک کربلا بایدمان پیوسته به لب خداخدا بایدمان
تا پاک شود زمین ز ابنای یزید همواره حسین(ع) مقتدا بایدمان(حسینی حسن، 1363، ص102)
رباعی دیگری از وی نهایت تنهایی و بی کسی امام حسین (ع) را در آخرین لحظات به تصویر می کشد، او ندای هل من ناصر امام حسین را به نعره عاشقی تشبیه می کند و خون گلوی پاره علی اصغر را به مثابه تنها پاسخ یاری حسین می داند:
آندم که به سوی رزمگه باره کشید / آن نعرهی عاشقی دگرباره کشید
لبیک گلوی کودک شش ماهه خون بود / که تا ستاره فواره کشید(همان، ص105)
او در مجموعه«گنجشک وجبرئیل» عموماً به مضمون عاشورا پرداخته است. زیباترین و ناب ترین مفاهیم و تعابیر از عاشورا را در آن می توان یافت. نمونه زیر از همین مجموعه است که لحظات شهادت سالار شهیدان را حکایت می کند. هنگامی که زینب در آستانه خیمه ایستاد تا جویای وضعیت میدان نبرد نابرابر باشد اما یکدفعه بغضش به ضجه و فریاد بدل گشت، زیرا ذوالجناح بی سوار، حکایت از حادثه ای عظیم داشت. حکایت از ریخته شدن خون خدا...
در این سروده ترکیبات تازه ای مشاهده می شود که در کنار هم زیبایی و عظمت می آفرینند؛ ترکیب «کوه صبور فاجعه» که استعاره از بانو زینب کبری است و نیز تصویر «گیسوی راهوار بغض بلند» که در «گردباد ضجه» می آشوبد و به خوبی لحظه های شهادت امام و عکس العمل بانو را به تصویر می کشد و در آن نمودهای عزاداری زنانه، همچون آشفته کردن موها، مشهود است:
کوه صبور فاجعه
وقتی در آستانه خیمه نمایان شد
گیسوی راهوار بغض بلندش
در گرد باد ضجه پریشان شد
در چشم ذو الجناح خبرهای تازه بود(حسینی حسن، 1375، ص5-24)
حسینی گلوی بریده امام حسین را ادامه و کامل کننده راهی می داند که پیشتر، پیشانی علی(ع) را زخمی کرده بود. ضربت اصابت شده بر گلوی حسین مکمل مفهوم نارس شهادت است و خون حسین به منزله خانقاهی است که شهادت را در خود تربیت کرد و به کمال رساند.
آن روز بار دیگر
در گیرودار حادثه ای مغموم
پیشانی بلند زمزمه ای ناب
در رکعت گلوی تو
ضربت خورد
و آفتاب نارس یک مفهوم
در خانقاه خون تو کامل شد
باغ کرامت است
گلوی تو یا حسین(همان، ص30-29)
در این سروده نیز ترکیبات ناب «آفتاب نارس یک مفهوم»، «خانقاه خون» و «باغ کرامت» قابل توجه است.
قیام خونین امام حسین(ع) در محرم سال 60 هجری قمری نقطه آغاز بزرگی در تاریخ بود که حسین ویاران و اهل بیتش ایجاد نمودند. این قیام بشریت را به درسی بزرگ در مکتب خود فرا خواند. قیام عاشورا به همگان اعلام داشت تا هرجا ظلمی باشد تن به مذلت داده نشود و هرجا بیداد است و حق و باطل مخلوط شده اند شجاعانه به پا خاست وبه پاسداری حق همت گماشت.
یاد و نام قیام عاشورا در طول تاریخ همواره در گفته ها ونوشته ها زنده و ذکر آن در مداحی و مراثی و اشعار شاعران دلداده اهل بیت(ع) جاری بوده است. در ادبیات فارسی به ویژه از دوره صفویه به بعد عاشورا سهم بزرگی از نوشته ها وسروده های ادبی را به خود اختصاص داده است. به طوری که می توان ادبیات عاشورا را جدای از دیگر بخش های ادب فارسی بررسی نمود.
سیر تاریخی شعر عاشورا تا دورهی معاصر امتداد دارد. چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی نهضت عاشورا در ادبیات و به خصوص شعر حضوری چشمگیر داشته است. در متن انقلاب اسلامی و بعد از پیروزی آن، زمینه تبلیغ و رشد و شکوفایی عناصر فرهنگ دینی از جمله قیام امام حسین(ع) وسیعتر گشت. وقوع جنگ تحمیلی و اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت آموزه های عاشورایی را کاربردی تر کرد و مفهوم «کل یومٍ عاشورا، کل أرضٍ کربلا» در باور عمومی گنجانده شد.
شعر عاشورا در دهه اول انقلاب اسلامی وظیفه ای سنگین تر داشت و آن هم ارائه الگوی مبارزه با ناحق بود. با توجه به شرایط خاص این دوران شاعران برای تهییج و تحریک اقشار گوناگون جامعه، جهت دفاع از دین و وطن خود، از نمادها، وقایع و شخصیت های عاشورایی بهره می گرفتند.
به عبارت دیگر شعر عاشورا در این دوره تنها مرثیه و مقتل نیست بلکه هر کلمه ای رسالتی با خود دارد. شاعر از مخاطب نمی خواهد که تنها برای حسین اشک بریزد بلکه در کلامش جوششی است که وی را به مبارزه و به لبیک به ندای «هل من ناصر » امام حسین(ع) در کربلای ایران دعوت می کند
سبزواری در مثنوی زیر با روایت ظهر عاشورا آن هنگام که کاروان اسرا حرکت داده می شدند از زبان بانو زینب کبری با سالار شهیدان سخن می گوید. آهنگ حزین و سنگین مثنوی به خوبی در آن محسوس است. شاعر، عشق عارفانه قهرمان کربلا را با استفاده از رموز و سمبل های عرفان در ادبیات فارسی نظیر « ساقی»، «جام»، «مست»، و«رهروی در راه» بیان می کند. او در این ابیات به بیکرانی راه عشق اشاره می کند و سیر عاشقان را موقوف عده معدودی نمی کند بلکه مادام که مستان جام الست در این جهان باشند راه عشق ادامه خواهد یافت؛ اگر حسین رفت زینب پرچم او را به دوش خواهد کشید و ندای لبیک به او را آویزه گوش خواهد نمود، زینب کبری عاشق ساقی است ودردی او را نیز با تمام جان پذیراست:
آن دم که بیگه کاروان عزم سفر کرد زینب به قربانگاه ثارالله نظر کرد
یعنی وداع آخرین است ای برادر مر عاشقی را شیوه این است ای برادر
یعنی که راه عشق را پایان نباشد وین رهروی موقوف این و آن نباشد
از پا گر افتادی تو، راه عشق باقی است این ره رود هر کس که مست از جام ساقی است
جای علمدارت علم بردوش گیرم آوازه «قالوا بلی» درگوش گیرم
از سوی ساقی این چنین آمد اشارت برتو شهادت زد رقم بر من اسارت(سبزواری حمید، 1368، ص3-102)
وی در اشعار متعددی دلداگی خود به ثارالله را بیان می کند. او مشتاق زیارت حسین است و هفت وادی عاشقی را با دلی محب و آشنا به محبوب خواهد پیمود طوری که دشواری راه وصل، زیر پای دلش پرنیان آید همی:
آرزوی کربلا دارد دلم یک جهان شور و نوا دارد دلم
هفت وادی گر بود تا کوی دوست دیده ای راه آشنا دارد دلم
خار و خارا سد راه وصل نیست پرنیان در زیر پا دارد دلم
کربلا دار الشفای عاشق است رو بدان دارالشفا دارد دلم (همان، ص209)
او یک دل و یک جان و یک دیده را برای راه عشق امام حسین(ع) کافی نمی داند بلکه، صد برابر آنچه هست آرزو می کند:
خواهم صد دل که آشنای تو کنم خواهم صدجان که تا فدای تو کنم
خواهم صد دیده تا مگر سیل سرشک جاری به زمین کربلای تو کنم(همان، ص442)
قیصر امین پور این شاعر معتقد و متعهد، واقعه عاشورا را با شوری دیگر بیان می کند. اگر از میان اشعار قیصر دنبال شعری برای عاشورا بگردیم مثنوی نی نامه او کافی است تا به میزان احساس شاعر در رابطه با موضوع پی ببریم. این مثنوی به قدری بلیغ و جگرسوز و موزون و زیباست که هر خواننده دلداه را بغضی مقدس در بر می گیرد .در این مثنوی تقریباً در هر بیت و مصرع واج آرایی وجود دارد که زیبایی فوق العاده ای به آن بخشیده است در این شعر ، بند بند شدن پیکر امام و یارانش و سرهای بریده و قرآن خواندن سر امام حسین(ع) بر روی نیزه و دیگر وقایع جان سوز عاشورا آورده شده است.
قیصر دلش هوای قطره اشکی دارد تا سوز جگر را، در ماتم سرور خویش فرو بنشاند و در سر هوای سرودن از« نی و سر» در نی نامه ای دیگر دارد؛ زیرا که نوای نی جگرسوز و در عین حال دلنشین است و هوای ناله های نی، تداعی گر غربت کربلاست. شاعر، امام حسین(ع) را عاشق شوریده ای می داند که بی سر و سامان شده و ترک خانه و کاشانه کرده است تا اینکه جان بر سر عشق می نهد و سراز تن جدا می گردد؛ سر بر بالای نیزه و تن در قعر گودال شد. اما این سرشوریده آرام نبود و منزل به منزل می گشت تا عاشقی را تمام کند. شاعر از قرآن خواندن سر امام حسین روی نیزه به شیرین زبانی کردن تعبیر می کند:
خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن
خوشا زان عشق بازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن
خوشا از نی خوشا از سر سرودن خوشا نی نامه ای دیگر سرودن
نوای نی نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد، دلنشین است
نوای نی نوای بی نوایی است هوای ناله هایش، نینوایی است
چه رفت آن روز در اندیشه نی که اینسان شد پریشان بیشه نی؟
سری سر مست شور و بی قراری چو مجنون در هوای نی سواری
پر از عشق نیستان سینه او غم غربت، غم دیرینه او
غم نی بند بند پیکر اوست هوای آن نیستان در سر اوست
دلش را با غریبی، آشنایی است به هم اعضای او وصل از جدایی است
سرش بر نی، تنش در قعر گودال ادب را گه الف گردید، گه دال
سری بر نیزه ای منزل به منزل به همراهش هزاران کاروان دل
چگونه پا ز گل بردارد اشتر که با خود باری از سر دارد اشتر؟
گران باری به محمل بود بر نی نه از سر، باری از دل بود بر نی
چو از جان پیش پای عشق سر داد سرش بر نی ، نوای عشق سر داد
به روی نیزه و شیرین زبانی عجب نبود ز نی شکر فشانی
اگر نی پرده ای دیگر بخواند نیستان را به آتش می کشاند
سزد گر چشم ها در خون نشینند چو دریا را به روی نیزه بینند
شگفتا بی سرو سامانی عشق به روی نیزه سرگردانی عشق
ز دست عشق در عالم هیاهوست تمام فتنه ها زیر سر اوست(امین پور قیصر، 1388)
امین پور علاوه بر این در اشعار دیگری نیز به موضوع عاشورا پرداخته است. از جمله همین شعر کوتاه زیر که درآن با کلمات اندک، تشنگی مداوم و مفرط کودکان کربلا را به تصویر کشیده است:
راستی آیا کودکان کربلا، تکلیفشان تنها / دائماًتکرار مشق بابا آب بود؟(همان، ص20)
سپیده کاشانی از آمدن محرم با عنوان «طلوع سرخ» یاد می کند که بیانگر خونین بودن این ماه است. او قطرات خون را به شکوفه هایی تشبیه می کند که به واسطه آن درخت تن شهدا پرثمر گشته است . وی در بیان عزاداری و اشک ریختن مداوم و بی وقفه شیعیان از تشبیه استفاده می کند. در این شعر چشم ها به چشمه تشبیه شده است و سرازیر شدن اشک از آنها به واژگون شدن این چشمه به سمت دامن:
محرم آمد از سفر، طلوع سرخ آن نگر شد از شکوفه های خون، درخت پر ثمر
به دامن است واژگون، چشمه چشم ها کنون تنی فتاده یک طرف، به یک طرف فتاده سر
زینب شام را ببین، بدر تمام را ببین دخت قیام را ببین، ز صبردارد او سپر
طبل عزا به هر گذر، زمان به سوگ غوطه ور آه محرم آمده، آه محرم آمده(کاشانی سپیده، 1373، ص2-41)
در اکثر شعرهای دهه اول انقلاب می توان پیوند عمیقی را که شاعران این دوره بین دفاع مقدس ایران و کربلا ایجاد کرده اند به وضوح دید. کاشانی در این قصیده با بیان وقایع کربلا و سرگذشت شخصیت های عاشورا سعی در بازگویی دفاع مقدس ایران دارد؛ گویی که راه همان است و حادثه دوباره تکرار شده است؛ صدای تسلیم «رضاً بقضائک» طنین انداز شده و ندای حسین از فراسوی تاریخ به گوش می رسد، عطر و رایحه خوش شهیدان کربلایی از همه جا به مشام می رسد و این بار هزاران پرچم خونین و هزاران جسم بی سر بر زمین افتاده است و هزاران خیمه در آتش می سوزد. با اینکه هزار سال از روز پیروزمند عاشورا می گذرد، این زمان هزار زینب ایثارگر ظهور کرده اند. کاروان شهادت گویی که که بر بال های معجزه سوار شده و از جاده زمانه رسیده است:
صدای کیست که از دشت بی کرانه بیامد بسان شعله آتش به صد زبانه بیامد
صدا، صدای طنین خوش «رضاً بقضائک» صدا، صدای حسین است و جاودانه بیامد
ز نینوای شهیدان کربلای حسینی وزیده رایحه عشق و خانه خانه بیامد
چه جوششی است در این رود پرخروش خدایا که از شکاف زمان گرم و پرفسانه بیامد
هزار پرچم خونین، هزار پیکر بی سر شهید عشق زسنگر، به لب ترانه بیامد
هزار بادیه پیموده کاروان شهادت به بال معجزه برجاده زمانه بیامد
هزار خیمه آتش کشیده، خانه ویران هزار فصل شقایق پراز جوانه بیامد
هزار روز بر این راه فاتحانه گذشته هزار زینب مظلوم، مادرانه بیامد (کاشانی سپیده ، 1373، ص8-77)
نصرالله مردانی شاعر خون و حماسه، فریاد سرخ سر بریده خونین و حماسه های سواران کربلای شهادت را چنین به تصویر می کشد:
به بام فاجعه شب در این سپیده خونین سرود سرخ بخواند سر بریده خونین
مکن به گور دلم گریه ای رفیق دلاور بگو حکایت خون با دل دریده خونین
حماسه های سواران کربلای شهادت نوشته خامه تاریخ در جریده خونین(مردانی نصرالله، 1370ص68 )
او گریه بر دل مرده را نمی خواهد بلکه دل خونینش شنیدن حکایت خون آلود را تمنا دارد. مردانی تمام گستره زمین را در ذکر واقعه عاشورا با خود همصدا می داند. او شدت اشک های عزاداران را به فراتی تشبیه می کند که از خاک می جوشد و در سوگ گل های پرپر کربلا جاری می شود:
بخوان حماسه خونین کربلا با ما که شد بسیط زمین جمله همصدا با ما
سر بریده به میدان عشق می گوید حدیث خون شهیدان نینوا با ما
فرات اشک ز چشمان خاک می جوشد به سوگواری گلهای کربلا با ما (مردانی نصرالله، 1370، ص2-41 )
مخاطب قردادن شخصیت های کربلا و سخن گفتن با آنان از مواردی است که در شعر عاشورایی مکرر دیده می شود؛ مردانی در ابیات ذیل بانوی بزرگوار کربلا زینب کبری را مورد خطاب قرار داده و به ستایش ایشان می پردازد:
زینب ای بانوی اسلام سلام ای پیام آور خونین قیام
زینب ای اسوه ایثار وخروش بیرق داد گرفتی تو به دوش
زینب ای شیر زن کرب و بلا جوش با خون تو زد خون خدا
زینب ای خواهر آزاد حسین بود فریاد تو فریاد حسین(همان، ص8-67)
محمدرضا رحمانی متخلّص به اوستا، شاعری را از کودکی آغاز کرد. وی پس از گذراندن تحصیلات دبستانی و متوسطه به تهران رفت وفعالیت های ادبی خود را شروع کرد.از همان جوانی به مطالعات ادبی شوق داشت واستعدادی قابل ملاحظه در این مسیر از خود نشان میداد.
قصاید اوستا، با فخامت و استواری، یادآور شکوه قصاید بزرگانی چون خاقانی بود. قصایدش اغلب در سبک خراسانی است و بیشتر از ناصر خسرو و مسعود سعد و خاقانی تبعیت کرده است. در غزل تابع سبک عراقی است و زبان ساده و روان را انتخاب نموده است. وی علاوه بر قصیده و غزل در قالب های دیگر از جمله مثنوی، مسوّط و... نیز طبع خود را آزموده و حتّی سرودههایی به سبک« نیمایی یا نو» دارد.
اوستا در شعر خود مضامین فلسفی و تفکرات حکیمانه را مطرح میکند وی از قدرت بیان و قریحۀ سرشاری برخوردار بوده و اشعارش در متانت و سنگینی، زبانزد خاص و عام گردیده و با شعر استادان نامی شعر فارسی برابری میکند.
نثر اوستا نه مانند متون گذشته، متکلّف و پیچیده است و نه مانند اکثر نویسندگان امروزی روزنامهای، بلکه او با پشتوانهای از اندوختههای مطالعاتی خود در نثر گذشتگان و نویسندگان پر سایهای که بعد از مشروطیت تا زمان وی ظهور کرده اند، شیوۀ بینابین را انتخاب نمود؛ یعنی نثر او نه تنها خواننده را خسته نمیکند که بر سر شوق میآورد و تا پایان نوشته به دنبال خود میکشاند. نثر او آهنگین و موجز وپر محتوا وجذاّب است . و اگر نثر گونههای بدون وزن را شعر بدانیم کلام او شعر ناب است.
اوستا در طول زندگی علمی و پربار خود تألیفات و تحقیقاتی برجای گذاشت از جمله:
تصحیح دیوان سلمان ساوجی
تصحیح دو رساله از خیام همراه با شرح حال او
فلسفه و منطق
از کاروان رفته(مجموعه شعر)
حماسۀ آرش
شراب خانگی ترس محتسب خورده
پالیزبان(مجموعه داستان)
امام حماسه ای دیگر
تیرانا(نثر)
از امروز تا هرگز
نمونهای از شعر مهرداد اوستا:
بازآ که چون برگ خزانم رخ زردی است با یاد تو دم ساز دل من دم سردی است
گر رو به تو آوردهام از روی نیازی است ور دردسری میدهمت از سر دردی است
از راهروان سفر عشق درین دشت گلگونه سرشکی است اگر راهنوردى است
در عرصه اندیشه من با که توان گفت سرگشته چه فریادی و خونین چه نبردى است
غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد جز درد که دانست که این مرد چه مردی است
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بیدرد ندانی که چه دردی است؟
چون جام شفق موج زند خون به دل من با این همه دور از تو مرا چهره زردی است
نمونهای از نثر مهرداد اوستا :
«...امام، ای بلندترین پرواز، ای حماسیترین پرواز، ای حماسیترین انفجار پرواز در عرصه لایتناهی، برافراشتهترین قلۀ انسانی، بر عرش حکمت و عرفان، این اشارت گوشۀ ابروی آزادی و مروّت، از قاب قوانین معراج انسانی تندیس شکوهمند جهاد و شهادت و قیام یک ملّت علیه فرومایگی و فرودستی، اسارت و جهل و خودکامگی و روشنترین دلیل حقانیت این جهاد مقدس و....امام، تپش قلب وجدان انسانیتی است که با نام او، برخدایان تجمّل و قدرت پیروز آمد.
امام، خندۀ اشک آلود، و اشک شکفته از لبخند بشریت است، امام و ایمان، شهادت، جهاد و ملّت، جملگی الفاظی از یک معنیاند، حقیقی در مفهوم یگانه ودر الفاظ گوناگون...»
(امام حماسهای دیگر)