یکی از خصایل اخلاقی که ارزش و اهمیت فوق العاده ای دارد امانت داری1 است. این خصلت معنوی، در روح و روان انسان های پاک سیرت وجود دارد و در گفتار و اعمال آنها دیده می شود. پیامبر اسلام(ص) سالها پیش از بعثت، امین خوانده میشدند. امین به شخص مورد اعتمادی گفته می شود که دیگران از خیانت نکردن او ایمن باشند. یکی از ویژگیهای رسول خدا(ص) که باعث میشد او را امین بخوانند، امانتداری بود.2
با توجه به اینکه امانتداری از اصول اخلاق انسانی است و خداوند به آن سفارش نموده است، لازم است رهبران الهی بیش از دیگران به آن پایبند باشند، از این رو خداوند همه فرستادگان خود را به چنین زینتی آراسته است. به گواهی تاریخ، تمام انبیا و اولیاء الهی انسان های امین بوده اند. خداوند ضمن تبرئه تمام انبیا از خیانت3، به امانتداری حضرت نوح(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت هود(ع)، حضرت صالح(ع)، حضرت شعیب(ع)، حضرت لوط(ع) و حضرت یوسف(ع) اشاره نموده است.4 اولیاء الهی و اوصیای انبیا که در مکتب آنها رشد یافته اند نیز همه امین و صادق بوده اند.
در دیدگاه ادیان الهی ـ به ویژه اسلام ـ امانت داری از جایگاه والایی برخوردار است. خداوند یکی از علل رستگاری مؤمنان را امانتداری و پای بندی به عهد می داند5 و ضمن امر به سپردن امانت ها به صاحبش6 تأکید می کند که مسلمانان نباید به کسانی که آنها را امین دانسته اند خیانت کنند.7در تبعیت از قرآن مجید، پیامبراکرم(ص) و ائمه معصوم(ع) نیز مسلمانان را به امانتداری توصیه نموده اند.8
مولای متقیان حضرت علی(ع) به عنوان اولین شاگرد مکتب الهی رسول اکرم(ص) تمام درس های آن حضرت(ص) را آموخته و عمل نموده است. در امانتداری جانشین بلافصل پیامبر اکرم(ص) همین بس که رسول الله(ص) هنگام هجرت به مدینه امانت های مردم را به ایشان سپرده تا به دست صاحبانش برساند.9
روشن است که امانت فقط کالا و ثروت مادی نیست، انواع گوناگونی دارد؛ از اعضای بدن که امانتی است در اختیار انسان ها گرفته تا ارزان ترین کالا. به تعدادی از آنها اشاره می شود: اعضای بدن، استعدادها،10 دین اسلام، دانش، رازهای مردم، پست و مقام، اموال و دارایی اشخاص، بیت المال(اموال عمومی)، همسر و اولاد...
آن چنان که از کتب سیره و تاریخ استنباط می شود حضرت علی(ع) در همه عرصه های امانتداری گوی سبقت را از همه ربوده و و از همه امتحانات الهی موفق و سربلند خارج شده است11 الا یک امانت که متأسفانه حوادث بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) حضرت علی(ع) را در مقابل صاحب امانت شرمنده نمود. امانتی که حضرت علی(ع) نتوانست سالم به صاحبش برگرداند حضرت زهرا(س) بود.
در مورد امانت بودن حضرت(س) دو نکته را باید مورد توجه قرار داد:
اول اینکه ایشان مانند همه زنان که امانتی نزد شوهرانشان هستند نزد حضرت علی(ع) امانت بودند. واضح است دختران توسط پدر و مادر بزرگ شده و به عقد شوهرانشان درمی آیند و مردان مسئول نگهداری آنان به بهترین وجه هستند.
دوم اینکه پیامبر اکرم(ص) دوبار امانت بودن حضرت زهرا(س) را به حضرت علی(ع) گوشزد نمودند:
الف ـ در زمان عقد؛ وقتی که پیامبر اکرم(ص) از میان انبوه خواستگاران دخترشان، گل سرسبد آفرینش را به عقد حضرت علی(ع) درآورند ایشان را ودیعه نامیدند. در شرح ماجرای ازدواج این دو بزرگوار آمده است: «... فلمّا وقفت بین یدیه کشف الرّداء عن وجهها حتّی رآها علی علیه السلام ثم أخذ بیدها فوضعها فی ید علی علیه السلام و قال بارک اللّه لک فی ابنة رسول اللّه، یا علی هذه ودیعتی عندک؛ یا علی نعم الزّوجة فاطمة و یا فاطمة نعم البعل علی انطلقا الی منزلکما...؛ هنگامی که فاطمه(س) در برابر رسول خدا(ص) ایستاد روبند را از روی او کنار زد تا علی(ع) او را ببیند سپس دست فاطمه را گرفت و در دست علی گذاشت و فرمود: ای علی! خداوند دختر پیامبر را بر تو مبارک کند. ای علی! این امانت من نزد توست. فاطمه چه خوب همسری است و ای فاطمه! علی چه خوب شوهری است. به سوی خانه تان بروید...»12
ب ـ در زمان رحلت؛ رسول گرامی اسلام(ص) در آخرین لحظات عمر مبارکشان، حضرت فاطمه(س) را ودیعه خدا و رسول معرفی کردند: «لَمَّا ثَقُلَ النَّبِیُّ وَ خِیفَ عَلَیْهِ الْمَوْتُ دَعَا بِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَیْنِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِی الْبَیْتِ وَ استَدنَى عَلِیّاً وَ أَخَذَ بِیَدِ فَاطِمَةَ ـ بَعْدَ بُکَاءِ الْجَمِیعِ ـ وَ وَضَعَهَا فِی یَدِ عَلِیٍّ وَ قَالَ: هَذِهِ وَدِیعَةُ اللَّهِ وَ وَدِیعَةُ رَسُولِهِ عِنْدَکَ فَاحْفَظْنِی فِیهَا فَإِنَّکَ الْفَاعِلُ. هَذِهِ وَ اللَّهِ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ. هَذِهِ مَرْیَمُ الْکُبْرَى وَ اللهِ ما بَلَغَتْ نَفْسِی هَذَا الْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اللَّهَ لَهَا وَ لَکُمْ فَأَعْطَانِی. یَا عَلِیُّ أَنْفِذ مَا أَمَرَتکَ بِهِ فَاطِمَةُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْیَاءَ أَمَرَنِی بِهَا جَبْرَائِیلُ وَ هِیَ الصَّادِقَةَ الصَّدُوقَةُ…؛ زمانی که پیامبر خدا(ص) در بستر بیماری بودند و بیم فوت آن حضرت(ص) وجود داشت علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) را صدا زد و دیگران را از خانه بیرون کرد. ایشان علی(ع) را نزد خود نشاندند ـ بعد از آنکه همگی، گریستند ـ دست فاطمه(س) را در دست علی(ع) نهادند و فرمودند: این امانت خدا و رسول خداست که باید حفظ کنی و تو قطعاً حفظ خواهی کرد. به خدا سوگند او سرور زنان عالم است. او مریم کبراست. به خدا سوگند تا به حال هرچه از خدا برای او و شما خواستهام اجابت شده است. یا علی، هرچه فاطمه میگوید انجام بده که همۀ آنها دستوراتی است که جبرئیل به آن امر فرمود. او همیشه بسیار راستگو است.»13
از زمان عقد حضرت زهرا(س) تا رحلت پیامبر اکرم(ص) یک دهه نگذشته بود که مولای متقیان علی(ع) مجبور شد امانت را به صاحبش برگرداند. امانتی که در زمان تحویل خیلی تغییر کرده بود؛ قد رعنایش خمیده، صورت زیبایش کبود، بازو شکسته و سینه زخمی. خدا می داند آن حضرت(ع) در زمان عودت امانت چه حالی داشت؛ اوج شرمندگی را در واژه واژه این سخنان می توان دید: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوارِکَ وَ السَّرِیعَةِ اللَّحاقِ بِکَ، قَلَّ یا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْها تَجَلُّدِی، إِلا أنَّ لِی فِی التَّأسِّی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزِّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَ فاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ. إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ. أمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَى أنْ یَخْتارَ اللَّهُ لِی دارَکَ الَّتِی أنْتَ بِها مُقِیمٌ وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِها، فَأحْفِها السُّؤالَ وَ اسْتَخْبِرْها الْحالَ؛ هذا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ. وَالسَّلامُ عَلَیْکُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَ لا سَئِمٍ، فَإنْ أنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنِّ بِما وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ؛ سلام بر تو اى رسول خدا(ص)، سلامى از طرف من و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است. اى پیامبر خدا، صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه(ع) کم شده و توان خویشتندارى ندارم اما براى من که سختى جدایى تو را دیده و سنگینى مصیبت تو را کشیدم، شکیبایى ممکن است، این من بودم که با دست خود تو را در میان قبر نهادم و هنگام رحلت جان گرامى تو میان سینه و گردنم پرواز کرد. همه ما از خداییم و به خدا باز مى گردیم. پس امانتى که به من سپرده بودى برگردانده شد و به صاحبش رسید. از این پس اندوه من جاودانه و شبهایم، شب زنده دارى است، تا آن روز که خدا خانه زندگى تو را براى من برگزیند. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه در ستمکارى بر او اجتماع کردند، از فاطمه(ع) بپرس و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر، که هنوز روزگارى سپرى نشده و یاد تو فراموش نگشته است. سلام من به هر دوى شما، سلام وداع کننده اى که از روى ناخشنودى یا خسته دلى سلامى نمى کند، اگر از خدمت تو باز مى گردم از روى خستگى نیست و اگر در کنار قبرت مى نشینم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى باشد.14«
پی نوشت
1 ـ امانت داری در لغت یعنی پاسداری، حفاظت، مواظبت، مراقبت، رازداری، نگهداری و... در اصطلاح سپردن چیزی به کسی است برای نگهداری یا دادن به شخص دیگری
2 ـ امین صفت مشبهه است به کسی گفته می شود که صفت امانت داری او ثابت بوده و سالیان سال هرگز از او ـ نسبت به مال، عرض و ناموس کسی ـ خیانت دیده نشده باشد و ضد آن، کلمه خائن اسم فاعل است و بر حدوث دلالت می کند و به کسی اطلاق می شود که به نوعی در مال، عرض و مقام کسی خیانت روا داشته باشد. به بیان ساده، اگر شخصی در تمام عمرش یک بار خیانت کرده باشد می توان به او خائن گفت ولی به کسی که یک بار امانتداری کند نمی توان کلمه امین را به کار برد.
رسول خدا(ص) در دوره جاهلیت و آغاز اسلام در امانتداری آن چنان مشهور بود که او را محمد امین می گفتند. امین یعنی کسی که مورد اطمینان و اعتماد مردم است و در امانت خیانت نمی کند. در مورد امانتداری رسول خدا(ص) گزارشهای متعددی در منابع تاریخی گزارش شده است. از جمله این که وقتی پیامبر(ص) با سرمایه حضرت خدیجه(س) به تجارت پرداخت و با موفقیت از سفر تجاری برگشت، خدیجه(س) به او گفت: «یَا ابْنَ عَمّ! إنّی قَدْ رَغبْتُ فیکَ لِقَرَابَتِکَ وَ سِطَتِکَ فِی قَوْمِکَ وَ أَمَانَتِکَ وَ حُسْنِ خُلُقِکَ وَ صِدْقِ حَدِیثِکَ؛ ای پسر عمو، شیفتگی و اشتیاق من نسبت به تو، به خاطر خویشاوندی، بزرگواری و شرافت، امانت داری، خوش خلقی و راستگویی ات در میان مردم است.»(سیره ابن هشام، ج1، ص188) پس از آن بود که حضرت خدیجه(س) به پیامبر پیشنهاد ازدواج داد.
3 ـ آیه 161 سوره آل عمران: «وَ مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمَا غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لایُظْلَمُونَ؛ و هیچ پیامبرى را نسزد که خیانت ورزد و هر کس خیانت ورزد روز قیامت با آنچه در آن خیانت کرده بیاید، آنگاه به هر کس آنچه را که کسب کرده به طور کامل داده مى شود و بر آنان ستم نمی شود.»همچنین امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلاَّ بِصِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ إِلَى اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ؛ خداوند هیچ پیامبری را جز به راستگویی و ادای امانت به نیکوکار و بدکار مبعوث نکرد.»(بحارالانوار، ج 11، ص67)
4 ـ ر.ک: آیات 124 تا 179 سوره شعراء. و آیه ۵۴ سوره یوسف.
5 ـ خدااوند در آیات اولیه سوره مؤمنون چند خصلت و عمل را عامل رستگاری می داند که یکی از آنها امانتداری است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ* وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ* وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ* إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ* فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ* وَالَّذِینَ هُمْ لأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ* وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ...؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، به راستى که مؤمنان رستگار شدند. همانان که در نمازشان فروتنند وآنان که از بیهوده روی گردان هستند وآنان که زکات مى پردازند و کسانى که پاکدامن هستند مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آورده اند که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست. پس هر که فراتر از این جوید آنان از حد درگذرندگان می باشند وآنان که امانت ها و پیمان خود را رعایت مى کنند و آنان که بر نمازهایشان مواظبت مى نمایند.»(مؤمنون، آیات 9ـ 1)
6 ـ آیه 58 سوره نساء: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا؛ خدا به شما فرمان مى دهد که امانت ها را به صاحبان آنها رد کنید و چون میان مردم داورى مى کنید به عدالت داورى کنید. در حقیقت نیکو چیزى است که خدا شما را به آن پند مى دهد خدا شنواى بیناست.»
7 ـ آیه 283 سوره بقره: «وَإِنْ کُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا کَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لاتَکْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ؛ و اگر در سفر بودید و نویسنده اى نیافتید وثیقه اى بگیرید و اگر برخى از شما برخى دیگر را امین دانست، پس آن کس که امین شمرده شده، باید سپرده وى را باز پس دهد و باید از خداوند که پروردگار اوست، پروا کند. و شهادت را کتمان مکنید، و هر که آن را کتمان کند قلبش گناهکار است، و خداوند به آنچه انجام مى دهید داناست.»
8 ـ سال هفتم هجری پیامبر(ص) همراه هزار و ششصد نفر سرباز برای فتح قلعه خیبر که در 32 فرسخی مدینه قرار داشت روانه شدند. مسلمانان در بیابان های اطراف خیبر مدتی ماندند و نتوانستند قلعههای خیبر را فتح کنند. از نظر غذائی در مضیقه سختی قرار داشتند به طوری که بر اثر شدت گرسنگی، از گوشت حیواناتی که مکروه بود، مانند گوشت قاطر و اسب استفاده میکردند. در این شرایط، چوپان سیاه چهرهای که گوسفندان یهودیان را میچراند، به حضور پیامبر(ص) آمد و مسلمان شد؛ سپس گفت: «این گوسفندان مال یهودیان است؛ آنها را در اختیار شما میگذارم.» پیامبر(ص)، با کمال صراحت در پاسخ او فرمودند: «این گوسفندها نزد تو امانت هستند و در آئین ما خیانت به امانت جایز نیست، بر تو لازم است که همه گوسفندان را به در قلعه ببری و به صاحبانشان بدهی. او فرمان پیامبر(ص) را اطاعت کرد و گوسفندان را به صاحبانشان رساند و به جبهه مسلمین بازگشت.(سیره ابن هشام، ج 3، ص344)
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: «أَدِّ الأَمانَةَ اِلی مَنِ ائْتمَنَکَ وَ لا تَخُن مَن خانَکَ؛ اگر کسی تو را امین دانست و امانتی به تو سپرد آن را به او برگردان و اگر کسی به تو خیانت کرد تو به او خیانت مکن.»(شهابالاخبار، ص٣٢٦) آن حضرت(ص) همچنین فرمودند: «لَیسَ مِنّا مَن یُحَقِّرُ الأمانَةَ حَتّی یَستهلِکَها اِذا استُودِعَها؛ کسی که امانتی را که در دست او است اهمیت ندهد و سهلانگاری کند تا از دست برود، پیرو ما نیست.»(بحار الانوار، ج ٧٥، ص١٧٢)
امیرالمؤمنین علی (ع)فرمودند: «لاتَخُن مَنِ ائْتَمَنَکَ و إنْ خانَکَ؛ به کسی که تو را امین دانسته خیانت مکن هرچند او به تو خیانت کرده باشد.»(تحفالعقول، ص٧٧) همچنین فرمودند: «ما أقبَحَ الخیانَةَ لِمَنِ ائْتَمَنَکَ؛ به راستی تا چه اندازه قباحت دارد کسی که تو را امین دانسته و امانت به تو سپرده نسبت به او خیانت کنی!»(همان، ص٧٩)
امام زینالعابدین(ع) فرمودند: «عَلَیکُم بِأداءِ الأمانَةِ فَوَالَّذی بَعَثَ مُحمداً (صَ) بِالحَقّ نَبیّاً لَو أنّ قاتِلَ أَبی اَلحُسینِ بنِ علّیٍ علیهالسلام اِئْتَمَنَنی عَلَی السَّیف الّذی قَتلُه بِهِ لأَدَّیتُه اِلَیه؛ بر شما باد که امانت را (به صاحبانش) برگردانید. قَسم به آن کس که محمد(ص) را به حق به پیامبری فرستاد اگر قاتل پدرم امام حسین(ع) شمشیری که با آن پدرم را شهید کرد به من امانت میسپرد آن را به او مسترد میکردم!»(بحار الانوار، ج ٧٥، ص١١٤)
از امام محمدباقر(ع) نقل شده است: «علی حافَّتَیِ الصراطِ یومَ القیامة اَلرَّحِمُ وَ الأَمانَةُ، فَاِذا مرَّ عَلَیه الوَصولُ لِلرّحِمِ، اَلمُؤَدی لِلأمانَةِ لَمْ یُتَکَفّأْ بِه فی النّار؛ در روز قیامت، رحم و امانت دو کناره پل صراط خواهند بود. کسی که (در دنیا) صله ارحام بسیار به جا آورده و امانتدار امین باشد از نگونساری در آتش جهنم مصون خواهد ماند.»(همان، ص١١٦)
امام جعفرصادق(ع) می فرمایند: «لَو أَنّ قاتِلَ علیٍّ عَلیهالسلامُ اِئْتَمَنَنی علَی الأمانةِ لَأَدیَّتُ اِلَیه!؛ اگر قاتل علی(ع) امانتی به من میسپرد حتماً آن را به او مسترد میکردم!»(همان، ص١١٧)
9 ـ پیامبر اکرم(ص) اهتمام ویژهای در امانتداری داشت و مردم، امانتهای خود را به ایشان میسپردند. وقتی پیامبر(ص) مجبور به ترک مکه و هجرت مخفیانه به مدینه شد به امام علی(ع) سفارش کرد تنها زمانی از مکه به مدینه هجرت کند که امانتهایی را که مردم نزد پیامبر(ص) گذاشته بودند به صاحبانشان بازگرداند.(ر.ک: حیوة القلوب، ج 2، ص461)
10 ـ امام خمینی(ره) در این باره می نویسند: «... باید دانست که حق تبارک و تعالی تمام قوا و اعضای ظاهریه و باطنیه را به ما مرحمت فرموده و بسط نعمت و رحمت در مملکت ظاهر و باطن ما فرموده و در تحت قدرت ما تمام آنها پاک و پاکیزه و طاهر از قذارات صوریه و معنویه بودند و آن چه از عالم غیب برای ما نازل فرموده تمام آنها مطهر از آلایش بوده اند؛ پس اگر ما در وقت ملاقات آن ذات مقدس، آن امانات را بدون آلایشی به عالم طبیعت و قذارات ملک دنیا به او رد کردیم، امین در امانات بوده ایم والا خیانتکار بوده ایم؛ از اسلام حقیقی خارج و از ملت رسول اکرم(ص) بیرون هستیم.»(چهل حدیث، ص479)
11 ـ به عنوان مثال در مورد بیت المال که امانت مردم در دست ایشان بود داستانی بدین صورت نقل شده است: «روزی عقیل برادر بزرگ امیرمؤمنان علی(ع) به حضور ایشان آمد و تقاضای مبلغی وام کرد و گفت: به کسی مقروض هستم و وقت ادای آن فرا رسیده است؛ می خواهم قرض خود را ادا کنم. امام(ع) فرمودند: وام تو چقدر است؟ عقیل مبلغ وام را معین کرد. امام(ع) فرمودند: من این اندازه پول ندارم، صبر کن تا جیره ام از بیت المال به دستم برسد آن را در اختیار تو خواهم گذاشت. عقیل گفت: بیت المال در اختیار توست، باز میگویی صبر کن تا جیرهام برسد، تازه جیره تو مگر چقدر است؟ اگر همه آن را به من بدهی، کفایت قرض مرا نمیکند. امام علی(ع) به عقیل فرمودند: پس بیا من و تو هر کدام شمشیری برداریم و به حیره (محلی نزدیک کوفه) برویم و به یکی از بازرگانان آنجا شبیخون بزنیم و اموالش را بگیریم. عقیل فریاد زد: وای! یعنی برویم دزدی کنیم؟ امام(ع) فرمود: اگر مال یک نفر را بدزدیم، بهتر از آن است که مال عموم را بدزدیم. بیت المال، مال عموم مسلمین است، اگر از آن به عنوان منافع خصوصی، زیادتر از دیگران برداریم، از اموال عمومی، دزدی شده است.»(ر.ک: مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 376؛ بحار الانوار، ج 41، ص 113)
12 ـ بحارالأنوار، ج43، ص96 به نقل از امالی شیخ طوسی
13 ـ صراط المستقیم، ج۲، ص۹۲.
14 ـ نهج البلاغه(صبحی صالح و دشتی)، خطبه 202، نهج البلاغه(فیض الاسلام)، خطبه 193
در عرف جامعه از دو شخصیت حقیقی و حقوقی افراد صحبت می شود. در واقع انسان، از زمان تولد تا زمانی که از دنیا می رود، دارای شخصیت حقیقی است. به بیان ساده، همه افراد بشر در نظام اجتماعی، یک شخص حقیقی، محسوب می شوند. همه انسان ها می توانند ـ بر اساس قانون ـ یک شخصیت حقوقی کسب یا ایجاد نمایند. بعضی از افراد با تشکیل گروه و سازمان، تأسیس شرکت و مؤسسه و پذیرفتن یک مسؤولیت اداری و اجتماعی، اقدام به کسب شخصیت حقوقی، نماید. شخصیت حقوقی عبارت از عناوینی است که افراد در جامعه با آن عناوین شناخته می شوند مانند دبیر جامعه اسلامی دانشگاهیان، مدیر مؤسسه سه علامه و رئیس دانشکده ادبیات...بدیهی است در صد کمی از افراد شخصیت حقوقی دارند.
اما در نظام آفرینش همه افراد دارای دو شخصیت حقیقی و حقوقی هستند و در دو ماموریت جداگانه، نسبت به هر یک از آنها وظایفی دارند:
الف ـ انسان حقیقی: مخلوقی است از خاک: « وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ* ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛ و به یقین انسان را از عصاره اى از گل آفریدیم، سپس او را [به صورت] نطفهاى در جایگاهى استوار قرار دادیم. آنگاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانیدیم و آنگاه مضغه را استخوان هایى ساختیم بعد استخوان ها را با گوشتى پوشانیدیم آنگاه [جنین را در] آفرینشى دیگر پدید آوردیم آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است.»(سوره مؤمنون، آیات12تا۱۴) بسیار حریص: « إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا* إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا* وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا؛ به راستى که انسان سخت آزمند خلق شده است، وقتی که صدمهاى به او میرسد عجز و لابه میکند و چون خیرى به او رسد بخل میورزد.» (سوره معارج، آیات 19تا۲۱) با صفات و ویژگی های متفاوت از قبیل ضعیف، عجول و...
ب ـ انسان حقوقی : نماینده و جانشین خدا در زمین: « وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ؛ و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند: آیا در آن کسى را مىگمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مىکنیم و به تقدیست مى پردازیم. فرمود: من چیزى مىدانم که شما نمیدانید.»(سوره بقره، آیه۳۰)که موظف است در زمین، سخن خدا را بگوید و احکام الهی را اجرا نماید...
یکی از القاب مولای متقیان علی(ع) شاه«لافتی» می باشد که از جمله معروف جبرائیل در جنگ احد گرفته شده است. بنابر نقل راویان، در این جنگ پس از شهادت تعدادی از مسلمانان و شایعه شهادت پیامبر اکرم(ص) آرایش نظامی مسلمانان به هم ریخت و رسول خدا(ص) در میدان جنگ از هر طرف مورد هجوم لشکر قریش قرار گرفت که حضرت علی(ع) مانند پروانه، دور پیامبر اکرم(ص) می چرخید و دشمنان را از اطراف آن حضرت(ص) دور می نمود که این ندا از آسمان به گوش رسید: « لا فتى الا علىّ و لا سیف الا ذوالفقار»(ر.ک: تاریخنامه طبرى، ج ۳، ص1۶۹؛ تاریخ گزیده، ص۱۴۵) در این مورد حدیثی از امام صادق(ع) روایت شده است؛ آن حضرت(ع) فرمودند: « پس از آن که امام علی(ع) نخستین فرد از کافران را از پای درآورد، جبرئیل گفت: ای محمّد! این است مساوات. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: او از من است و من از او. سپس جبرئیل عبارت: « لا فَتی اِلاّ عَلی و لا سَیفَ اِلاّ ذُوالفَقار ؛ شمشیری چون ذوالفقار و جوانمردی همچون علی وجود ندارد.»را بیان کرد.»(اصول کافی، ج۸ ، ص۱۱۰) علامه امینی با استناد به احادیث متعدد در این زمینه، معتقد است که این جریان چندین بار رخ داده و دانشمندان علم حدیث بر نقل آن اجماع دارند. (ر.ک: الغدیر، ج۲، ص۱۰۴)
در صدر اسلام، افراد بسیاری در جنگاوری زبانزد خاص و عام بودند ولی آنچه که حضرت علی(ع) را از سایر جنگاوران متمایز می کند فتوت و جوانمردی آن حضرت(ع) است. فتوتی که جنگاوری حضرت امیر(ع) تابع آن می باشد و با تقدم آن بر ذوالفقار در کلام جبرائیل بیان شده است؛ چرا که ذوالفقار(شمشیر) فقط یک وسیله است، وسیله ای که در دو جبهه حق و باطل از آن استفاده می شود و ارزش شمشیر با فردی که آن را به دست گرفته است سنجیده می شود.
اگر چه سرتاسر زندگی امیرالمؤمنین(ع) با فتوت و جوانمردی همراه بوده است ولی مواردی به عنوان مصادیق فتوت آن حضرت بیان شده است؛ از آن جمله: خوابیدن در بستر پیامبر(ص) به جهت حفظ جان او در لیلة المبیت، بخشیدن افطار سه روز خود و خانواده به فقیر و یتیم و اسیر، بخشیدن انگشتری به فقیر در نماز، خوش رفتاری و مدارا با قاتلش ابن ملجم مرادی و...
دین اسلام مانند هر دین و فرهنگی، دارای حصار و محدودهای است. بر اساس روایات، این حصار، پس از اعلام ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) توسط پیامبر اکرم(ص)کامل گردید. زمانی که خداوند متعال فرمود: « الیومَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ و اتمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی و رضیتُ لَکَمُ الاسْلامَ دیناً؛ امروز دین شما را برایتان کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و به اسلام به عنوان دین، راضی شدم.»(مائده، آیه3)
بی شک خروج از این محدوده، خروج از دین خداست. همچنین وارد نمودن قانون و یا شخص و یا حکمی در این محدوده و چارچوب، بدعت و مخالفت با امر خدا و حرام می باشد. کمال دین، با پذیرش همان مکمّلی صورت میگیرد که خداوند مقرّر فرموده است. در غیر این صورت، تمرّد و عصیان خواهد بود. متأسفانه اکثریت قابل توجهی از مسلمانان بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) این امر مهم را نادیده گرفته و برخلاف امر الهی و تاکید حضرت رسول(ص) به نتیجه جلسه شورای سقیفه تن داده و با خلیفه تعیین شده از سوی آنان بیعت نمودند.
بدین صورت اولین گام در ایجاد اختلاف و دو دستگی برداشته شد و مسلمان به دو گروه باقی ماندگان در بیعت غدیر(شیعه) و بیعت کنندگان با خلیفه اول(اهل سنت) تقسیم شدند. بعد از آن اختلاف در دیدگاه های کلامی و فقهی و... هر کدام به نوبه خود باعث جدایی مسلمانان از یکدیگر گردیدند به طوری که امروزه جهان اسلام به صدها فرقه تقسیم شده است.
اگر مسلمانان صدر اسلام ولایت حضرت علی(ع) را پذیرفته و در انجمن اهل بیت قرار می گرفتند مسلمانان امروز در مقابل دشمنان اسلام ید واحده بودند که متأسفانه چنین نشد. « فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَ اُقْصِیَ مَنْ اُقْصِیَ؛ گروهی به ظلم و ستم کشته شدند و عده ای اسیر و جمعی آواره و دور از وطن و از حق خود محروم شدند.»(دعای ندبه) بی دلیل نیست وقتی آدمی این تفرقه و برادرکشی را در جهان اسلام می بیند بی اختیار زمزمه می کند: « اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ؛ بار الها اول کسی را که در حق محمد(ص) و آل محمد ظلم کرده لعنت کن و همچنین آخر کسى که او را بر ظلم متابعت کرده است.»(زیارت عاشورا)
در بعضی از روایات نقل شده است بعد از جواب رد پیامبر اکرم(ص) به خواستگاری اشراف قریش از حضرت زهرا(س) آنها احتمال دادند که رسول خدا(ص) به حضرت علی(ع) تمایل دارد؛ از این رو دسته جمعی در پی حضرت علی(ع) رفتند و او را در باغ یکی از انصار یافتند که با شتر خود مشغول آبیاری نخل ها بود. آنها به علی(ع) گفتند: « اشراف قریش از دختر پیامبر(ص) خواستگاری کرده اند و پیامبر(ص) در پاسخ آنان گفته است که کار زهرا(س) منوط به اذن خداست و ما امیدواریم که اگر تو از فاطمه(س) خواستگاری کنی پاسخ موافق بشنوی و اگر دارایی تو اندک باشد ما حاضریم تو را یاری کنیم...»(ر.ک: بحارالانوار، ج 43، ص441) که حضرت علی(ع) هم به خواستگاری حضرت زهرا(س) اقدام می نماید. آن حضرت(ع) به خدمت پیامبر اکرم (ص) رسیده و درخواست خود را مطرح می کند. رسول خدا(ص) نظر حضرت زهرا(س) را جویا می شوند که آن حضرت(س) سکوت می کنند و پیامبر اکرم(ص) این سکوت را نشانه رضایت می دانند و موافقت می فرمایند.(نقل از کتاب بشارة المصطفى، ص۲۶۱ با تلخیص؛ همچنین ر.ک: أمالی طوسی، ص ۳۹)
حضرت علی(ع) روایت می کنند: « پیامبر اکرم(صَ) به من فرمودند: یا علی! گروهی از مردان قریش راجع به فاطمه زهرا(س) مرا مورد عتاب قرار داده و گفتند: ما خواستگار فاطمه بودیم و تو نپذیرفتی، اکنون او را به علی بن ابی طالب دادی. من گفتم: به خدا قسم، من فاطمه را از شما رد نکردم و او را تزویج ننمودم، بلکه خدا خواستگاری شما را نپذیرفت و فاطمه را برای علی تزویج کرد؛ زیرا جبرئیل بر من نازل شد و گفت: خدای تعالی می فرماید: اگر من علی را خلق نمی کردم از حضرت آدم به بعد شوهری که شایسته فاطمه باشد در روی زمین نبود.»( بحارالانوار، ج 43، ص288)
همچنین از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که خطاب به على(ع) فرمودند: « لولاک یا على لما کان لفاطمه کفو على وجه الارض؛ یا على اگر تو نبودى، فاطمه را بر روى زمین کفوی نبود.»(همان، ص107)
بعد از تمهید مقدمات، پیامبر اکرم(ص) در مسجد با حضور مردم خطبه عقد را خواندند. چون خانه کوچک و گلی حضرت علی مناسب بردن عروس نبود پیامبر اکرم(ص) به حضرت على(ع) فرمودند: در همین نزدیکى، خانه اى را فراهم کن (اجاره کن) تا همسرت را به تو تحویل دهم. وقتی حارثة بن نعمان متوجه شد خانه اش را در اختیار رسول خدا(ص) قرار داد و آن دو بزرگوار زندگی مشترکشان را در آن خانه شروع کردند.
با اتمام ولیمه عروسی، پیامبر اکرم(ص) فرمودند پارچه زیبایی بر زین هموارترین مرکب ایشان انداختند و خود آن حضرت(ص)، دست فاطمه(س) را گرفتند و روی زین استر نشانده و افسار آن را به دست سلمان فارسی دادند. هنگامی که کاروان عروس با حضور پیامبر اعظم(ص)، حمزه، عقیل و جعفر، دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرین و انصار در پشت سر حضرت فاطمه(س) سرود خوانان و تکبیرگویان به خانه حضرت علی(ع) وارد شدند پیامبراکرم(ص)، امیرمومنان(ع) و حضرت زهرا(س) را فراخواندند و دست حضرت زهرا(س) را در دست علی(ع) نهاده و فرمودند: « علی جان! خداوند دختر پیامبر را به تو مبارک سازد. علی جان! این فاطمه است و امانت من نزد توست! فاطمه شایسته ترین همسر برای توست.» و سپس فرمودند: « ای فاطمه علی شایسته ترین شوهر است.» و در حق آن دو دعا کردند.
پس از مدتى حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) به خانه قبلى حضرت على(ع) باز گشتند و فرزندان حضرت زهرا(س) در همان خانه ساده چشم به جهان گشودند و بزرگ شدند. این خانه در کنار مسجد النبى بود که محل آن اکنون به نام خانه حضرت زهرا(س) معروف است.(نقل از کتاب ریاحین الشریعه، ج 1، ص92 به بعد با تلخیص)