بهار، اولین فصل از فصلهای چهارگانه سال است. این فصل با رسیدن خورشید به نقطه اعتدال بهاری شروع میشود. بهار، روحی دوباره در کالبد بی جان و افسرده طبیعت می دمد. در این فصل با رویش گل ها و گیاهان، سرسبزی و خرمی، سراسر طبیعت را فرا می گیرد .
بدیهی است زمین، علاوه بر حیات و مرگ ظاهری، زندگی و مرگ معنوی نیز دارد. مرگ معنوی زمین وقتی است که ظلم، جهل، کفر و نفاق جهان را فراگیرد و حیات معنوی زمین هم زمانی است که اثری از ظلم و جهل نباشد و این امر با ظهور پربرکت مهدی موعود(عج) و قیام آن ذخیره الهی تحقق می یابد. با آمدن آن حضرت(عج) دل های مرده و ستمدیده، جان می یابند؛ به همین دلیل در احادیث شیعه، از آن حضرت(عج) به عنوان «ربیع الأنام و نضره الایام؛ بهار مردمان و شادی روزگاران» یاد شده است. این تشبیه انسان را به مفاهیم والایی متوجه می کند. همان طوری که بهار موجب احیای طبیعت می شود ظهور امام زمان(عج) نیز جان های مرده را زنده می کند.
آن حضرت(عج) جامعه را که در اثر ظلم و فساد مرده است، زنده نموده و اجتماع فاسد را به جامعه ای صالح تبدیل می کند. بهار وجود امام زمان(عج) بعد از تحمل سختی های زمستان سرد فرا می رسد. زمانی که بسیاری از مردم مومن و مستضعف از ظلم ها، فتنه ها و پلیدی ها در رنج، عذاب و سختی هستند؛ ایشان می آیند و آرامش، آسایش و زندگی زیبا را برای انسان ها به ارمغان می آورند.
در روایات رسیده از معصومین(ع) جامعه مهدوی و حکومت عدل امام مهدی(عج) دوره هماهنگی همه اجزای حیات اعم از زمین و آسمان توصیف شده است. در آن دوره آسمان نعمتهای خود را فرو میریزد و زمین، این نعمتها را جذب کرده و در مسیر رشد حیات و طراوات انسانها قرار میدهد.
در زیارت نامه حضرت مهدی(عج) آن حضرت به باران بهاری که ثمربخشی بسیاری دارد، تشبیه شده است. نورملکوتی و جلوه ایزدی پروردگار با نشاط خاصی قلبهای پژمرده را که به واسطه گناه افسرده شدهاند حیات میبخشد. اگر فصل بهار را زمان رویش گل ها و گیاهان بدانیم، روز ظهور، اوج رویش زیبایی های اخلاقی خواهد بود.
بهار وجود امام زمان(عج) بعد از یلدای طولانی تاریکی ها و زمستان سخت فتنه ها فرا می رسد و این معنای واقعی دعای تحویل سال است که در زمان ظهور امام زمان(عج) تحقق می یابد. در زمان ظهور علاوه بر دگرگونی در طبیعت، شاهد دگرگونی در رفتار انسان ها نیز خواهیم بود. یکی از آثار مهم ظهور امام زمان(عج) هدایت و راهنمایی انسانها از بالقوه بودن به بالفعل شدن است. همانطور که بهار، طبیعت را زنده می کند آن حضرت(عج) نیز دگرگونی در جان انسان ها پدید می آورد و با هدایت بشریت به سمت معنویت و حقیقت، دل های بندگان را به نور هدایت و بصیرت زنده می کند. هنگام ظهور، مردم هدایت شده و راه صحیح رسیدن به حق را پیدا میکنند. اختلافات شخصی، خانوادگی، نژادی، قومی، دینی و سیاسی در زمان ظهور برچیده می شوند و بشر با نور ایمان، به حیاتی نوین دست می یابد و زندگی مسالمتآمیزی را تجربه مینماید.
از دوران ظهور حضرت مهدی (عج)، به بهار علم و دانایی نیز تعبیر شده است. بر اساس روایات اسلامی در آن زمان، با رهبری آن حضرت(عج) انسان ها به کمال عقلی میرسند و بدین ترتیب رشد سریعی در عقل و علم انسان ها پدیدار می شود. زنده شدن فکرها و بارور شدن اندیشه ها وجه دیگری از تشبیه ظهور به بهار طبیعت است.
فصل زیبا و دلنواز بهار علاوه بر زیبایی های بیکرانش، فصل تعادل روز و شب و تعادل آب و هواست. در حالی که در زمستان، شب ها طولانی و روزها کوتاه و در تابستان، روزها طولانی و شبها کوتاه است، در فصل زیبای بهار شب و روز تقریباً یکسانند. هوا نه گرم است و نه سرد؛ بلکه دل انگیز و نشاطآور است. این تعادل که در ظاهر طبیعت نمایان می شود برای انسان ها خوشایند و مفرح می باشد. با آمدن منجی عالم بشریت نیز، تعادل حقیقی در جهان برقرار می شود.
در هنگامۀ ظهور و با برقراری عدالت اجتماعی، فضای دوستی، برادری، مهرورزی و همیاری در همۀ گیتی گسترش می یابد. تعادل و توازن در کل جامعه بشری برقرار می شود، دیگر غنی بر فقیر فخر نمی فروشد.
یکی از بارزترین نعمت های الهی، فصل زیبا و سرسبز بهار است. با وزیدن نسیم بهاری، انواع گیاهان معطر و خوش منظر، جوانه می زنند و اقسام گل ها و لاله های شاداب، شکوفا می شوند. درختان خشکیده، سرزنده شده و میوه های گوناگون را به انسان ها هدیه می دهند. فصل بهار فصل وفور نعمت و باران های رحمت الهی است. ظهور امام زمان(عج) نیز سرآغاز سرازیری نعمت ها، برکات و رحمت های خاص الهی است به گونه ای که برکات الهی از زمین و آسمان برای انسان ها مهیا می شود.
امام علی(ع) در این باره فرمودند: «لَوْ قَدْ قامَ قائِمُنا لاَنْزَلَتِ السَّماءُ قَطْرَها، وَ لاَخْرَجَتِ الاَرضَ نَباتَها...؛ اگر قائم ما قیام کند، آسمان بارانش را نازل می کند و زمین گیاهان خویش را بیرون نماید...»(بحار الانوار، ج10، ص104)
میرزا محمد تقی ملک الشعرا بهار در نظم و نثر فارسی ید طولائی داشت اگرچه در قالب های مستزاد و ترجیع بند و ترکیب بند و قطعه نیز طبع آزمایی کرده است ولی هنر اصلی او در قصیده سرایی است قصیده هایی در سبک خراسانی و به تقلید از منوچهری و مسعود سعد و امیری معزی دارد و مثنویات او یادآور مثنوی های نظامی و سنایی است غزل های عاشقانه به سبک عراقی و مسمط های ساده وی در خور توجه و تامل است .
بهار با اینکه به شعر قدیم وسنتی منتسب می باشد ولی توانسته است خود را با ملت هماهنگ کرده و شعر خود را در خدمت مشروطه قرار دهد . مسایل روز را در قالب شعر کهن مطرح می کند قالب های کهن برای بیان مضامین نو کافی نیست لحن و قالب تازه ای برمی گزیند (مانند کبوتران من) وی تصنیف های زیبایی دارد
خصوصیات شعر بهار را می توان در موارد زیر خلاصه کرد :
الف ) بازگشت ادبی و تبعیت از زبان فصیح پیشینیان همچون رودکی و فرخی و منوچهری
ب ) استفاده از مفردات و تعبیرات و اصطلاحات جدید و تلفیق مطلوب آنها با زبان ادبی قدیم
ج ) بیان مقاصد گوناگون و موضوعات جدید و اندیشه های سیاسی ـ اجتماعی در شعر
د ) خلق ترکیبات جدید مانند تازه شدن داغ دل ـ لجن گرفتن چشم و ...
ه ) استفاده از لغات متروک لهجه های کهن و احیاء آنها
بهار شاعری توانا با اندیشه ای بلند بود. ارادت خود را به اهل بیت عصمت و طهارت بارها اعلام کرده است روح ظلم ستیزی در آثارش خصوصاً قصاید دماوندیه و جغد جنگ به وضوح دیده می شود ولی متاسفانه این شاعر ظلم دیده و زندان رفته با سابقه درخشان اعتقادی و انقلابی بعد از آزادی از زندان های متعدد در حکومت پهلوی، برای بدست آوردن دل رضاشاه وی را مدح می کند.
بهار علاوه بر کارهای سیاسی ـ اجتماعی و تدریس در دانشگاه فعالیت تحقیقی ـ علمی فراوانی داشته و آثار پرقیمتی از خود به یادگار گذاشته است : دیوان اشعار در دو جلد ، سبک شناشی ، تاریخ احزاب سیاسی ـ داستان نیرنگ سیاه ـ تصحیح تاریخ سیستان ـ تصحیح مجمل التواریخ و القصص ـ ترجمه یادگار زریران و ... و دهها مقاله ادبی از ایشان به یادگار مانده است.
ای دیو سپید پای در بند! ای گنبد گیتی! ای دماوند!
از سیم به سر یکی کله خود ز آهن به میان یکی کمر بند
تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر، چهر دلبند
تا وارهی از دم ستوران وین مردم نحس دیو مانند
با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند
چون گشت زمین ز جور گردون سرد و سیه و خموش و آوند
بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی، تو ای دماوند!
تو مشت درشت روزگاری از گردش قرنها پس افکند
ای مشت زمین! بر آسمان شو بر ری بنواز ضربتی چند
نی نی، تو نه مشت روزگاری ای کوه! نیم ز گفته خرسند
تو قلب فسردهٔ زمینی از درد ورم نموده یک چند
شو منفجر ای دل زمانه ! وآن آتش خود نهفته مپسند
خامش منشین، سخن همی گوی افسرده مباش، خوش همی خند
ای مادر سر سپید! بشنو این پند سیاه بخت فرزند
بگرای چو اژدهای گرزه بخروش چو شرزه شیر ارغند
ترکیبی ساز بیمماثل معجونی ساز بیهمانند
از آتش آه خلق مظلوم وز شعلهٔ کیفر خداوند
ابری بفرست بر سر ری بارانش ز هول و بیم و آفند
بشکن در دوزخ و برون ریز بادافره کفر کافری چند
ز آن گونه که بر مدینهٔ عاد صرصر شرر عدم پراکند
بفکن ز پی این اساس تزویر بگسل ز هم این نژاد و پیوند
برکن ز بن این بنا، که باید از ریشه بنای ظلم برکند
زین بیخردان سفله بستان داد دل مردم خردمند