یادداشتهای پراکنده

من در این وبلاگ یادداشتهای متفرقه خواهم نوشت

یادداشتهای پراکنده

من در این وبلاگ یادداشتهای متفرقه خواهم نوشت

خرابات

در عرف مردم، به ویرانه ­ای که اثری از آبادی در آن نیست، خرابات گفته می ­شود. اهل عرفان و تصوف نیز میخانه را خرابات نامیده ­اند؛ علت این نامگذاری، خراب شدن آثار تعیّن از وجود انسان است. بنابراین، خرابات جا و مقامی است که سالک در آن از شراب محبت یا جذبات و تجلیات الهی از خود بی‌خود شده و خراب می‌گردد. خرابات که اغلب در مقابل مسجد قرار می‌گیرد و نماد مکانی است که در آن انسان به فقر و عبودیت خود اعتراف کرده و کمالی را به خود نسبت نمی‌دهد.

بی نام و نشان شو که در این کوی خرابات           بی نام و نشان هر که شود نیک به نام است

می نوش می عشق که پاک است و حلال است           این می نه شرابی است که در شرع حرام است

شاه نعمت الله ولی

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم                        این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

حافظ

در کل به کسی که از صفات بشریت و وجود جسمانی فانی شده است خراب گفته می ­شود؛ فانی مطلقی که وجود اضافی او در وجود مطلق خدا و ذات حق فنا شده باشد.

خراباتی شدن از خود رهایی است        خودی کفر است ور خود پارسایی است

نشانی داده‌اندت از خرابات        که «التوحید اسقاط الاضافات»

خرابات از جهان بی‌مثالی است      مقام عاشقان لاابالی است

خرابات آشیان مرغ جان است         خرابات آستان لامکان است

خراباتی خراب اندر خراب است     که در صحرای او عالم سراب است

شیخ محمود شبستری

منجی آخر الزمان

در اغلب ادیان بحث منجی مطرح است و همه منتظر آمدن شخصی برای از بین بردن ظلم و فساد هستند؛ ماشیح (یهود) مسیح(مسیحیت) بهرام سوشیانت سوم(زرتشتی) متریا(بودایی) امام دوازدهم مهدی موعود(اسلام). در بیشتر آنها، منجی آسمانی است و از طرف خداوند برای تشکیل حکومت واحد جهانی فرستاده می­ شود. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند وعده داده است که حتما آنان را در این سرزمین جانشین[خود] قرار دهد همان­گونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین[خود] قرار داد و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند[تا] مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند و هر کس پس از آن به کفر گراید آنان نافرمانند.»(نور، آیه۵۵)

البته عقیده به ظهور منجی جهانی، عقیده مشترک تمام ادیان الهی است و همه پیامبران بدان بشارت داده ­اند، ادیان غیر الهی هم به دنبال این اهداف ـ در مراتب پایین­تر ـ هستند. به بیان بهتر همه در انتظار یک نجات دهنده ـ با مصادیق متفاوت ـ به سر می ­برند.

منجی که اسلام معرفی می ­کند یک فرد معین، با اصل و نسب مشخصی است. او زنده و حاضر است و با روش و اهداف معین برای از بین بردن ظلم و فساد و بر پایی حکومت عدل جهانی خواهد آمد. برخی علائم و مشخصاتی که برای آن منجی در سایر ادیان ذکر شده در مورد حضرت مهدی(عج) نیز قابل تطبیق است. درست نیست که آن حضرت(عج) را به یک ملت معینی اختصاص دهیم، او می ­آید و حکومت واحدی را تشکیل می ­دهد. بنابر این باید او را موعود جهانیان برشمرد: «وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ؛ ما در کتاب زبور بعد از تورات نوشتیم که زمین را بندگان صالح و شایسته من در اختیار خواهند گرفت.»(انبیاء، آیه105) تصریح آیه به واژه «الأرض» به جهانی بودن این قیام اشاره می­ کند؛ یعنی: همه زمین در قلمرو حکومت صالحان است. امام باقر(ع) در تفسیر این آیه فرمودند: «این مژده برای آل محمد(ص) است، خدای تعالی مهدی(عج) و یارانش را در مشارق و مغارب زمین پادشاهی می‌دهد.»(بحارالانوار، ج51، ص47)

در آیه دیگر: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا او را بر همه آیین­ها غالب گرداند هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.( توبه، آیه۳۳ و صف، آیه۹) به صراحت اعلام شده است که حق­ طلبان با اعتقاد راستین بر تمام ادیان غلبه خواهند نمود. با توجه به آیه شریفه: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَ مَااخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ؛ در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است و کسانى که کتاب [آسمانى] به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم براى آنان[حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى که میان آنان وجود داشت و هر کس به آیات خدا کفر ورزد پس[بداند] که خدا سریع محاسبه می­کند.» (آل عمران، آیه۱۹) و آیه : «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ؛ و هر کس که دینى غیر از اسلام بجوید هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است.»(آل عمران، آیه۸۵) با ظهور منجی عالم، دنیا به مدینه فاضله تبدیل خواهد شد. اختلافات از آیین‌ها و دین‌ها برطرف می شود و دین همه‌ مردم یکی خواهد شد همه دور یک خانه(کعبه) طواف می­ کنند و همه انسان­ ها به یک قبله نماز می خوانند.

گلستان در میان آتش

یکی از وقایع مهم زندگانی حضرت ابراهیم(ع) سرد شدن آتش نمرودیان بود. بر اساس آیات قرآن، مردم زمان حضرت ابراهیم(ع) بت‌پرست بودند. آن حضرت(ع) بارها آنها را به خداپرستی و دوری از بت­ها فرا‌خواند ولی آنها نپذیرفتند. حضرت ابراهیم(ع) تصمیم گرفت که به مردم درسی بدهد. ابراهیم(ع) در روز عید که مردم از شهر بیرون می‌رفتند با بیان اینکه «من بیمار هستم» در شهر ماند. وقتی که شهر کاملاً خلوت شد، یک تبر با خود برداشت و به معبد رفت و ـ غیر از بت بزرگ ـ تمامی بت‌ها را شکست.

مردم با دیدن بت­های شکسته، احتمال دادند حضرت ابراهیم(ع) آنها را شکسته است. آن حضرت(ع) را احضار و در مورد شکستن بت­ها سؤال کردند، ایشان گفتند: از بت بزرگ بپرسید. مردم پاسخ دادند که این بت نمی ­تواند حرف بزند. حضرت ابراهیم(ع) فرمودند: پس چرا او را پرستش می‌کنید. بت ­پرستان که جوابی نداشتند تصمیم گرفتند او را در آتش بسوزانند.

هیزم فراوانى جمع کردند. نمرود با لشکریانش آمدند تا سوختن حضرت ابراهیم(ع) را ببینند؛ آن حضرت(ع) را در منجنیق گذاشتند و به طرف خرمنی از آتش پرتاب کردند. جبرئیل نازل شد و گفت: «ابراهیم! آیا حاجت و درخواستی داری من برآورده سازم؟» حضرت ابراهیم(ع) جواب دادند: «به تو احتیاجی ندارم، خدا کافی و کفیل من است.» جبرئیل گفت: «پس از خدا بخواه تا نجاتت دهد.» حضرت ابراهیم(ع) گفتند: «همین که او مرا در این حال می‌بیند کافی است.»

از امام باقر(ع) روایت شده ­است که فرمودند: «دعای حضرت ابراهیم(ع) در آن روز این بود که گفت: «یا أحد یا صمد، یا من‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ » سپس گفت: «...تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّه‏» پس خداى تبارک و تعالى فرمود: تو را کفایت کردم. به آتش خطاب فرمود: «سرد باش» در این وقت سرما چنان شد که دندان­هاى ابراهیم از سرما به هم می­ خورد تا اینکه به دنبال آن خداى عز و جل فرمود: «قُلنَا یَا نَارُ کُونِی بَرداً و سَلاماً عَلَی اِبراهِیم؛ ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.»(انبیاء، آیه69)(روضة کافی، ج‏2 ، ص220)

به دستور خدا، آتش برای او سرد و بی‌خطر گردید و حضرت ابراهیم(ع) از درون آتش که به گلستان تبدیل شده بود سالم بیرون آمدند.(ر.ک: ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى، ص154)

مقدمه مجموعه سه جلدی سپنج

اگرچه حقیر عضو هیأت علمی آموزشی دانشگاه تبریز بودم و بیشتر وقتم برای تدریس و مطالعه برای آن، صرف می­شد ولی گهگاه به‌ضرورت و یا احساس نیاز، دست به قلم می­بردم و سیاه‌مشقی تقدیم خوانندگان می­کردم. این نوشته­ها از نظر کمیت زیاد نبود و از نظر کیفیت هم خوانندگان قضاوت خواهند کرد.

مقالات و یادداشت ­ها، گاه در همایشی ارائه می ­شد و در مجموعه مقالات چاپ می­ گردید و گاه به نشریات ارسال می گردید. اصحاب رسانه هم لطف داشتند و چاپ می­ کردند. در نتیجه به صورت پراکنده منتشر شده است. در این ایام فراغت و زمان گرگ‌ و میش زندگی پیش از غروب، هوس کردم که آنها را در دفتری جمع کنم تا یادگاری باشد برای آیندگان؛ شاید به درد کسی بخورد.

در دوران بازنشستگی که فرصت زیادی دارم، آنها را در چند دفتر با مجموعه‌ای تحت عنوان سپنج گرد آورده ­ام؛ اگرچه سپنج در ظاهر یعنی مجموعه سه مقاله و پنج یادداشت؛ ولی در اصل یعنی محصول عمر کوتاه سه و پنج روزه گذرا که ندانستیم از کجا آمده ­ایم و آمدنمان بهر چه بود و الان هم نمی­ دانیم به کجا می ­رویم و چه سرنوشتی پیش روی ماست: خالدین فی النار یا روح و ریحان و جنه النعیم.

ما که سرمایه ارزشمند عمر را به بطالت گذراندیم؛ نه آموزشمان به درد کسی خورد و نه پژوهشمان گرهی از مشکلات جامعه باز کرد. امید که خدا از سر تقصیراتمان بگذرد و آیندگان مثل ما نباشند و سرمایه عمرشان را درست مصرف کنند. به فرموده حضرت امام خمینی (ره):

از درس و بحث و مدرسه ­ام حاصلی نشد   کی می ­توان رسید به دریا ازین سراب

هرچه فراگرفتم و هرچه ورق زدم         چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش      در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خواب
این جاهلان که دعوی ارشاد می‌کنند      در خرقه‌شان به غیر «منم» تحفه‌ای میاب
ما عیب و نقص خویش و کمال و جمال غیر     پنهان نموده ­ایم چو پیری پس خضاب
دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن         تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب

شوق شهادت

در نظام ارزشى اسلام، شهادت در راه خدا یک معیار اصیل معنوى است که سایر امتیازات انسانى و اعمال صالح یک فرد مسلمان را تحت­ الشعاع خود قرار مى ‏دهد و جایگاهى بس رفیع دارد. رسول گرامی اسلام(ص) در این مورد مى فرمایند: «فوق کلّ ذى برٍّ، برٌّ حتى تقتل الرّجل فى سبیل اللّه فاذا قتل فى سبیل اللّه فلیس فوقه برٌّ؛ بالاتر از هر نیکى، نیکى دیگرى است تا اینکه شخص در راه خدا به شهادت برسد. هنگامى که در راه خدا به شهادت رسید، دیگر بالاتر از آن نیکى وجود ندارد.»(اصول کافى، ج 2، ص348)

مولای متقیان على(ع) در خطبه ­ای فرمودند: «فانّ الجهاد بابٌ من ابواب الجنّة فتحه اللّه لخاصّة اولیائه و هو لباس التّقوى و درع اللّه الحصینة و جنّته الوثیقه فمن ترکه رغبه عنه البسه اللّه ثوب الذّلّ و شمله البلاء و دیّث بالصّغار و القماءة و ضرب على قلبه بالاسهاب و ادیل الحقّ منه بتضییع الجهاد و سیم الخسف و منع النّصف؛ جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است که خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداوند است. کسى که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند، خداوند لباس ذلت و خوارى را بر او مى ‏پوشاند و دچار بلا و مصیبت مى شود و کوچک و ذلیل مى‏ گردد، دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى‏ گرداند به جهت ترک جهاد به خوارى محکوم و از عدالت محروم است.»(نهج البلاغه، خطبه27)

شهادت معامله‏ عزتمندانه انسان­ هاى وارسته با خداوند و راه میانبری برای رسیدن به مقصد نهایى و هدف والاى الهى است که آنها را به حیاتى جاودانه و ابدی می­ رساند: «ولاتحسبن الّذین قتلوا فى سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون؛ هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شده‏ اند، مردگانند، بلکه آنان زنده ‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏ شوند.»(آل عمران، آیه169)

زنده کدام است بر هوشیار              آنکه بمیرد به سر کوى یار

سعدى

این عقیده و معرفت باعث شده بود که یاران امام حسین با شوق وصف ناپذیری از شهادت استقبال کنند. محمد بن عماره، از پدرش نقل می ­کند که به امام صادق(ع) عرض کردم: «اخبرنی عن اصحاب الحسین(ع) و إقدامهم علی الموت. فقال: إنهم کشف لهم الغطاء حتی راوا منازلهم من الجنه، فکان الرجل منهم یقدم علی القتل لیبادر إلی حوراء یعانقا و إلی مکانه من الجنه؛ مرا از یاران امام حسین(ع) خبر ده که چگونه بر مرگ می ­شتافتند؟ فرمودند: همانا پرده[عادت و غفلت] از پیش دیده آنان برداشته شده بود تا آنجا که جایگاه خویش را در بهشت می­ دیدند. هر مرد از آنان چنان بود که وقتی به سوی مرگ، گام برمی­ داشت؛ گویی که می­ رفت تا با حوری­ های بهشت هم آغوش گردد و جایگاه خود در بهشت را دریابد.»(علل الشرایع، ج1، ص229)