خداوند به عنوان معشوق ازلی، دلبر است. هر روز به بهانه ای سر راه قرار می گیرد. در سختی ها، مشکلات و سیاهی ها و در لحظه ای که انسان باور کرده است همه چیز در یک گره ناگشودنی فرو رفته و همه راه ها بسته شده و همه چیز در یک حجاب سخت است، پرده را کنار می زند و عاشق را به تماشا می خواند. کار خدا دلبری است. اگر آدمی دل داشته باشد، خدا خریدار است. از هر بهانه ای برای نشان دادن خود استفاده می کند؛ فقط چشم دلی می خواهد که تجلی بی پرده او را از در و دیوار ببیند.
یار بیپرده از در و دیوار در تجلی است یا اولیالابصار
هاتف اصفهانی
بر اساس حدیث قدسی که از رسول اکرم(ص) نقل شده است، خداوند فرمود: «لایَسَعُنی اَرضی و لاسَمائی وَ لکِن یَسَعُنی قَلْبُ عَبدی التَّقی ِالنَّقی ِالوَادع؛ یعنی مرا از غایت عظمت و کبریا گنجایی در ارض و سما نیست، ولیکن جای گنجایی این گنج، کنج دل بنده ای است که دل از همه عالم برداشته باشد؛ و تعلّق ماسوی را از خاطر فروگذاشته بُوَد؛ و خانه یار را از خیال اغیار خالی ساخته و به قصر ِقیصر از قصور ِهمّت نپرداخته باشد.»(جواهرالاسرار و زواهرالانوار، ج2، ص200) همچنین روایت شده است که خداوند به موسی(ع) فرمود: «یا موسی فرغ لی بیتا حتّی أسکنه.» موسی(ع)گفت: «خداوندا تو از جا و مکان منزّهی. تو را خانه کجا باشد و کدام خانه لایق تو باشد؟» خداوند فرمود: «لایسعنی ارضی و لاسمائی و انّما یسعنی قلب عبدی المؤمن.»(کشف الحقایق، ص228) و امام صادق(ع) فرمودند: «القَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تُسْکِنْ فِی حَرَمِ الله غیَرَ الله؛ دل حرم خداست، پس در حرم خدا، غیر خدا را ساکن مکن.»(بحار الانوار، ج70، ص25)
انسان باید مواظبت کند کسی و چیزی وارد قلب نشود اگر غفلت کرد و به غیر خدا برای ورود به قلب راه داد باید در اولین فرصت آن را از قلب خود بیرون کند.
درگاه دوست یا حضور خدا، یک مفهوم دینی و معنوی است و تصور مادی آن به این معنا که خداوند مانند سلاطین در جایی درگاه و بارگاهی دارد، تصور اشتباهی می باشد. بر اساس آموزه های ادیان آسمانی، خداوند همه جا حضور دارد و از همه چیز آگاه است. تعبیر خانه خدا به مسجدالحرام و سایر مساجد کنایه از اماکنی است که در آن مکان ها بیشتر با خدا راز و نیاز می شود.
خداوند بی نیاز مطلق است و به جا و مکان نیازی ندارد. معنای کنایی کلمات کرسی و عرش در آیات قرآن به مراتب فراتر از معنای لغوی آنهاست: «اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاتَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لانَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لایُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لایَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ؛ خداست که معبودى جز او نیست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبک او را فرو مى گیرد و نه خوابى گران، آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن اوست. کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه را که در پیش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مى داند و به چیزى از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمى یابند. کرسى او آسمان ها و زمین را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست و اوست والاى بزرگ.»(بقره، آیه۲۵۵) و همچنین: «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْش؛ پروردگار شما خداوندی است که آسمان ها و زمین را در شش روز(شش دوران) آفرید، سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت.»(یونس، آیه3)
کرسی در لغت به معنای اصل و اساس می باشد و به هر چیزی به هم پیوسته ـ مانند تخت های کوتاه ـ گفته می شود. بدیهی است که منظور از کرسی و عرش خداوند تختی معیّن در مکانی خاص نیست، برای اینکه خداوند جسم نیست. کرسی و عرش استعاره از حاکمیت و تخت حکومت می باشد. هنگامی که از عرش الهی صحبت می شود، مجموعه جهان هستی مدنظر می باشد.
مولای متقیان، حضرت علی(ع) می فرماید: «ان الملائکه تحمل العرش و لیس العرش کما تظن کهیئْة السریر و لکنه شئ محدود مخلوق مدّبر و ربک مالکه لا انه علیه ککون الشئ علی الشئ؛ ملائکه عرش را حمل می کنند. معنای عرش آن چه که گمان می کنید نیست، بلکه عرش شئ محدودی است که خداوند آن را خلق کرده و مالک آن خداوند است، نه این که عرش روی زمین است؛ مانند بودن چیزی روی چیزی.»(بحار الأنوار، ج 55، ص9)
آن حضرت در مورد کرسی هم فرمودند: «الکرسی محیط بالسماوات و الارض و ما بینهما و ما تحت الثری؛ کرسی، احاطه به زمین و آسمان ها و آن چیزی است که بین آنها و زیر اعماق زمین قرار گرفته است.»(همان، ج1،ص260)
در بیان نورانی امام صادق(ع) کرسی به مراتب از آسمان ها و زمین وسیع تر است: «ما السماوات و الارض عند الکرسی الا کحلقه خاتم فی فلاه و ما الکرسی عند العرش الا کحلقه فی فلاه؛ آسمان ها و زمین در برابر کرسی همچون حلقه انگشتری است در وسط بیابان و کرسی در برابر عرش همچون حلقه ای است در وسط بیابان.»(مجمع البیان، ج 1و2، ص362)
نجوی کردن، راز گفتن با کسی، راز و نیاز، درخواست از درگاه خدا:
دفع بلای تن و آزار خلق جز به مناجات و ثنای تو نیست
مولوی
دعا و مناجات، وسیله ارتباط انسان با خداوند است، انسانی که در عرصه زندگی، بدون رابطه معنوی با خدا راه به جایی نمی برد: «قُلْ مَایَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا؛ بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمی کند در حقیقت شما به تکذیب پرداخته اید و به زودى[عذاب بر شما] لازم خواهد شد.»(فرقان، آیه۷۷) بی اعتنایی خدا یعنی سردرگمی در این دنیای فانی و ناپایدار و عذاب دردناک در آخرت.
علاوه بر این، نیاز انسان به لذت روحی ـ معنوی از طریق انس با خدا تأمین می گردد و راه انس با خدا، مناجات و یادکردن اوست. امام باقر(ع) فرمودند: «مکتوب فی التّوراه الّتی لم تغیّر أن موسى[ع] سأل ربّه فقال: یا ربّ، أقریب أنت منّی فأناجیک، أم بعید فأنادیک؟ فأوحى اللّه عزّ و جلّ إلیه، یا موسى، أنا جلیس من ذکرنی. فقال موسى، فمن فی سترک یوم لاستر إلاّ سترک؟ فقال: الّذین یذکروننى فأذکرهم و یتحابّون فیّ فأحبّهم، فأولئک الّذین إذا أردت أن أصیب أهل الأرض بسوء، ذکرتهم فدفعت عنهم بهم؛ در تورات تغییر داده نشده(اصیل)، نوشته شده است: همانا موسى(ع) از پروردگار خود سؤال کرد و گفت: اى پروردگار من، آیا تو به من نزدیکى تا با تو مناجات کنم، یا دورى تا تو را صدا زنم؟ پس خداى عزّ و جلّ به او وحى فرمود: اى موسى، من همنشین کسى هستم که مرا یاد کند. پس موسى(ع) گفت: کیست در پناه تو روزى که غیر از پناه تو پناهى نیست؟ فرمود: آنها که مرا یاد مىکنند، من هم آنها را یاد مىکنم و آنها که در راه من با هم دوستى مىکنند من آنها را دوست دارم. اینها کسانی هستند که وقتى بخواهم به اهل زمین بدى رسانم، آنها را یاد می کنم و به واسطه آنها آن بلا را رفع می کنم.»(اصول کافی، ج۲، ص۴٩۶)
بدیهی است بهترین دعا و مناجات، آن دعایی است که با معرفتی عاشقانه و بصیرتی عارفانه بیان شده باشد. چنین دعایی وسیله تکامل روح و رسیدن به لذت معنوی است که به تدریج انسان را به عشق خدا می رساند. هرچند برای دعا کردن زمان و مکان خاصی لازم نیست ولی دعا در مساجد و اماکن مذهبی و در وقت سحر تأثیر ویژهای دارد.
دعا، اغلب به صورت گروهی و با صدای بلند خوانده می شود، ولی مناجات به تنهایی و با صدای آرام زمزمه می گردد. خداوند هم توصیه نموده است خواندن خدا با صدای آرام باشد. «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ* وَلاتُفْسِدُوا فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ؛ پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانید که او از حدگذرندگان را دوست نمى دارد و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید و با بیم و امید او را بخوانید که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.»(اعراف، آیات۵۶ ـ 55) و همچنین: «وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ وَ لاتَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ؛ و پروردگارت را در دل خویش بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس بدون صداى بلند یاد کن و از غافلان مباش.»(اعراف، آیه۲۰۵)
خالص کردن، ویژه داشتن، خلوص نیت، عبادت بی ریا کردن:
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل
مولوی
اخلاص عبارت است از پاک و خالص ساختن قصد و نیت از غیرخدا در گفتار و رفتار. بنابر این، اگر کسى طاعتى مانند روزه را به قصد قربت آمیخته با غرض دنیوى مانند لاغر شدن به جا آورد عملش خالص نمی باشد. بنابر تعالیم اسلام انجام مخلصانه دستورهای دینی یکی از وظایف مهم مردم است. فهم و عمل یک مسلمان باید خالص برای خدا باشد و گرنه در راه باطل قدم نهادن است؛ استاد شهید مرتضی مطهری می نویسند: «از نظر اسلام راه، راه خداست و بس و مقصد خداست نه چیز دیگر، اما راه خدا از میان خلق مىگذرد. کار براى خود کردن نفس پرستى است، کار براى خلق کردن بتپرستى است، کار براى خدا و براى خلق کردن هم شرک و دوگانه پرستى است؛ بلکه کار خود و کار خلق براى خدا کردن توحید و خداپرستى است و راه صحیح و صراط مستقیم در اسلام آن است که کارها به نام خدا آغاز شود.»(مجموعهآثار، ج2، ص135) بنابر بیان صریح قرآن مجید، تنها کسانی که مخلِص هستند در جرگه متدّینین واقعی قرار داده می شوند: «وَ مَا أُمِرُوا إِلا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَ ذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ؛ و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند و در حالى که به توحید گراییده اند دین[خود] را براى او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بدهند و دین پایدار همین است.»(بینه، آیه 5)
مولای متقیان علی(ع) در وصف مخلصان می فرمایند: «طوبی لمن اخلص لله العباده و الدعاء و لم یشغل قلبه بما تری عیناه و لم ینس ذکرالله بما تسمع اذناه و لم یحزن صدره بما اعطی غیره؛ خوشا به حال کسانی که عبادت و دعای خویش را خالصانه انجام می دهند و قلب خود را به آنچه دیدگانشان می بیند گرفتار نمی سازند و همواره به یاد خدا هستند و شنیدنی ها آنان را از یاد خدا غافل نمی کند و از آنچه که دیگران دارند اندوهی به دل خود راه نمی دهند.» (اصول کافی، ج 2، ص16)
آن حضرت(ع) یقین، نیک اندیشی و آرزوی کم را از منابع اخلاص بیان نموده اند: «إخلاص العمل من قوّة الیقین و صلاح النّیّة؛ اخلاص عمل از یقین قوى و نیک اندیشى سرچشمه مىگیرد.»(غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص361) و: « قلّل الآمال تخلص لک الأعمال؛ آرزوهایت را کم کن تا اعمالت خالص شود.»(همان، ص155)
رسول گرامی اسلام(ص) هم، جریان حکمت از قلب بر زبان را از آثار اخلاص دانسته اند: «من أخلص لله أربعین صباحاً فجّر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه؛ کسی که چهل روز با اخلاص عمل کند، خداوند چشمههای حکمت را در قلب او میجوشاند و بر زبانش جاری میکند.»(بحارالانوار، ج67 ، ص 249)
اگرچه نقطه مقابل اخلاص ریا می باشد و ریا ـ برخلاف اخلاص که زیر بناى سعادت انسان است ـ عامل بدبختی و شقاوت اوست؛ ولی نیات دیگر هم بر اخلاص انسان خدشه وارد میکند به عنوان مثال؛ اگر کسی درس بخواند تا حکیم شود، عمل او با اخلاص همراه نیست. هم چنان که اگر کسی برای رسیدن به شهرت و مال درس بخواند، مخلص نیست، اگر کسی با نیت عالم ربانی شدن و خدمت به خلق و محشور شدن با انبیا(ع) درس بخواند، هم مخلص نیست. اخلاص عمل فقط در فراگیری علم برای رضای خداست.
به بیان بهتر، اخلاص آن است که جز ذات اقدس خداوند چیزی مورد توجه انسان نباشد. رسول اکرم(ص) فرمودند: «اذا عملت عملا فاعمل لله خالصا، لانه لایقبل من عباده الاعمال الا ماکان خالصا؛ زمانی که کاری را انجام می دهی خالصانه و برای رضای خدا انجام بده زیرا خداوند فقط عمل خالص را می پذیرد.»(بحارالانوار، ج77 ، ص103)
عبادت به اخلاص نیت نکوست وگرنه چه آید ز بی مغز پوست
سعدی