اگرچه حقیر عضو هیأت علمی آموزشی دانشگاه تبریز بودم و بیشتر وقتم برای تدریس و مطالعه برای آن، صرف میشد ولی گهگاه بهضرورت و یا احساس نیاز، دست به قلم میبردم و سیاهمشقی تقدیم خوانندگان میکردم. این نوشتهها از نظر کمیت زیاد نبود و از نظر کیفیت هم خوانندگان قضاوت خواهند کرد.
مقالات و یادداشت ها، گاه در همایشی ارائه می شد و در مجموعه مقالات چاپ می گردید و گاه به نشریات ارسال می گردید. اصحاب رسانه هم لطف داشتند و چاپ می کردند. در نتیجه به صورت پراکنده منتشر شده است. در این ایام فراغت و زمان گرگ و میش زندگی پیش از غروب، هوس کردم که آنها را در دفتری جمع کنم تا یادگاری باشد برای آیندگان؛ شاید به درد کسی بخورد.
در دوران بازنشستگی که فرصت زیادی دارم، آنها را در چند دفتر با مجموعهای تحت عنوان سپنج گرد آورده ام؛ اگرچه سپنج در ظاهر یعنی مجموعه سه مقاله و پنج یادداشت؛ ولی در اصل یعنی محصول عمر کوتاه سه و پنج روزه گذرا که ندانستیم از کجا آمده ایم و آمدنمان بهر چه بود و الان هم نمی دانیم به کجا می رویم و چه سرنوشتی پیش روی ماست: خالدین فی النار یا روح و ریحان و جنه النعیم.
ما که سرمایه ارزشمند عمر را به بطالت گذراندیم؛ نه آموزشمان به درد کسی خورد و نه پژوهشمان گرهی از مشکلات جامعه باز کرد. امید که خدا از سر تقصیراتمان بگذرد و آیندگان مثل ما نباشند و سرمایه عمرشان را درست مصرف کنند. به فرموده حضرت امام خمینی (ره):
از درس و بحث و مدرسه ام حاصلی نشد کی می توان رسید به دریا ازین سراب
هرچه فراگرفتم و هرچه ورق زدم چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خواب
این جاهلان که دعوی ارشاد میکنند در خرقهشان به غیر «منم» تحفهای میاب
ما عیب و نقص خویش و کمال و جمال غیر پنهان نموده ایم چو پیری پس خضاب
دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب
در نظام ارزشى اسلام، شهادت در راه خدا یک معیار اصیل معنوى است که سایر امتیازات انسانى و اعمال صالح یک فرد مسلمان را تحت الشعاع خود قرار مى دهد و جایگاهى بس رفیع دارد. رسول گرامی اسلام(ص) در این مورد مى فرمایند: «فوق کلّ ذى برٍّ، برٌّ حتى تقتل الرّجل فى سبیل اللّه فاذا قتل فى سبیل اللّه فلیس فوقه برٌّ؛ بالاتر از هر نیکى، نیکى دیگرى است تا اینکه شخص در راه خدا به شهادت برسد. هنگامى که در راه خدا به شهادت رسید، دیگر بالاتر از آن نیکى وجود ندارد.»(اصول کافى، ج 2، ص348)
مولای متقیان على(ع) در خطبه ای فرمودند: «فانّ الجهاد بابٌ من ابواب الجنّة فتحه اللّه لخاصّة اولیائه و هو لباس التّقوى و درع اللّه الحصینة و جنّته الوثیقه فمن ترکه رغبه عنه البسه اللّه ثوب الذّلّ و شمله البلاء و دیّث بالصّغار و القماءة و ضرب على قلبه بالاسهاب و ادیل الحقّ منه بتضییع الجهاد و سیم الخسف و منع النّصف؛ جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است که خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداوند است. کسى که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند، خداوند لباس ذلت و خوارى را بر او مى پوشاند و دچار بلا و مصیبت مى شود و کوچک و ذلیل مى گردد، دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى گرداند به جهت ترک جهاد به خوارى محکوم و از عدالت محروم است.»(نهج البلاغه، خطبه27)
شهادت معامله عزتمندانه انسان هاى وارسته با خداوند و راه میانبری برای رسیدن به مقصد نهایى و هدف والاى الهى است که آنها را به حیاتى جاودانه و ابدی می رساند: «ولاتحسبن الّذین قتلوا فى سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون؛ هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.»(آل عمران، آیه169)
زنده کدام است بر هوشیار آنکه بمیرد به سر کوى یار
سعدى
این عقیده و معرفت باعث شده بود که یاران امام حسین با شوق وصف ناپذیری از شهادت استقبال کنند. محمد بن عماره، از پدرش نقل می کند که به امام صادق(ع) عرض کردم: «اخبرنی عن اصحاب الحسین(ع) و إقدامهم علی الموت. فقال: إنهم کشف لهم الغطاء حتی راوا منازلهم من الجنه، فکان الرجل منهم یقدم علی القتل لیبادر إلی حوراء یعانقا و إلی مکانه من الجنه؛ مرا از یاران امام حسین(ع) خبر ده که چگونه بر مرگ می شتافتند؟ فرمودند: همانا پرده[عادت و غفلت] از پیش دیده آنان برداشته شده بود تا آنجا که جایگاه خویش را در بهشت می دیدند. هر مرد از آنان چنان بود که وقتی به سوی مرگ، گام برمی داشت؛ گویی که می رفت تا با حوری های بهشت هم آغوش گردد و جایگاه خود در بهشت را دریابد.»(علل الشرایع، ج1، ص229)
در باره تعداد یاران امام حسین(ع) روایت های مختلفی وجود دارد؛ مسعودى تعداد آنها را ششصد نفر ـ پانصد سواره و صد پیاده ـ نقل کرده است.(مروج الذهب، ج3، ص70) عمار دهنى به نقل از امام باقر(ع) می گوید: که آنها یکصد و چهل و پنج نفر ـ صد نفر پیاده و چهل و پنج نفر سواره ـ بوده اند.(تاریخ طبرى، ج5، ص389) حصین بن عبدالرحمن از سعد بن عبیده ـ که خود شاهد ماجرا بوده است ـ آنها را صد نفر اعلام کرده است.( همان ، ص393)
شیخ مفید(ارشاد، ص233)، ابوحنیفه دینورى(الاخبارالطوال، ص256)، یعقوبى(تاریخ یعقوبى، ج2، ص230) و خوارزمى(مقتل الحسین، ج2، ص4) قول هفتاد و دو نفر ـ سی و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده ـ را برگزیده اند. راوى این نقل، ضحاک بن عبدالله مشرقى از لشکریان امام حسین(ع) است. او از امام(ع) اجازه خواست، تا هنگامى که مقاومت و جهادش ثمر دارد، بماند و وقتى دید مقاومتش بى اثر است برگردد؛ امام(ع) هم به او اجازه دادند. بر این اساس او روز عاشورا مردانه جنگید و در ساعتهاى پایانى ـ قبل از اینکه حضرت سیدالشهدا(ع) به شهادت رسند ـ با اجازه ایشان از معرکه گریخت و جان سالم به در برد.
به نظر می رسد این نقل به واقعیت نزدیکتر است، هرچند نمى توان نقل هاى دیگر را به کلى رد کرد، زیرا مراحل سفر مختلف بوده است؛ چه بسا در مرحله اى تعداد یاران حضرت بیشتر و در مرحله دیگر کمتر بوده اند. در آغاز حرکت تعدادى با این فکر که امام حسین(ع) به کوفه خواهند رفت و حکومت یزیدیان را نابود کرده، قدرت را به دست مى گیرند و آنها هم در این راستا به نوایی مى رسند! به حضرت ملحق شدند و زمانی که اخبار نگران کننده از کوفه رسید، برگشتند. شاید در آغاز ششصد نفر بوده اند و به تدریج به یکصد و چهل و پنچ نفر و یکصد نفر رسیدند و در پایان آنان که تا آخرین لحظه ماندند و مقاومت کردند هفتاد و دو تن بوده اند.
آنان که در رکاب امام حسین(ع) به فیض شهادت رسیدند، جمعی از بنی هاشم بودند و جمعی از مردم مدینه که با آن حضرت(ع) آمده بودند، برخی در مکه و طول راه و برخی هم از کوفه به ایشان پیوستند. کسانی هم در راه نهضت حسینی، پیش از عاشورا شهید شدند که آنان نیز جزء اصحاب آن حضرت(ع) به شمار می آیند.
یاران شهادت طلب و با وفای امام حسین(ع) نمونه بارز مؤمنان واقعی بودند. از خصوصیات آنان می توان به اطاعت محض و عاشقانه، هماهنگی کامل با رهبری، سازش ناپذیری، قاطعیت و عزم راسخ، آزادگی، دارای یقین، بصیر و ... اشاره نمود
اگر چه اغلب انسان ها در دفاع از فکر و عقیده خود ـ اعم از حق و باطل ـ مقاومت می کنند؛ اما قرآن کریم، استقامت و پایداری در راه حق را مورد تمجید و تحسین قرار داده است: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَامُوا تَتَنزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَئکهُ أَلاتخَافُوا وَ لاتحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالجْنَّهِ الَّتى کُنتُمْ تُوعَدُونَ؛ آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنها نازل میشوند و[به آنها میگویند] نترسید و محزون نباشید و شاد باشید به بهشتی که وعده داده شدهاید.»(فصلت، آیه30)
خداوند متعال ضمن تمجید از این نوع استقامت، پیامبر و مومنان را به آن امر فرموده است: «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ وَ لاتَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛ پس همان گونه که دستور یافته اى ایستادگى کن و هر که با تو توبه کرده [نیز چنین کند] و طغیان نکنید که او به آنچه انجام مى دهید بیناست.»(هود، آیه۱۱۲)
بعد از پیامبر گرامی اسلام (ص) که مظهر واقعی پایداری و استقامت بودند، امامان معصوم(ع) نیز هر کدام به نوعی این راه را ادامه داده و با استقامتی برگرفته از شیوه پیغمبر اکرم(ص) مردم را به پایداری دعوت نمودند. امام حسین (ع) یکی از آن امامان بوده اند که در واقعه عاشورا استقامت بی نظیری از خود به نمایش گذاشتند.
در مورد صبر و پایداری امام حسین(ع) در واقعه عاشورا روایات زیادی نقل شده است که به نقل یکی از آنها بسنده می کنیم. امام سجاد(ع) ـ که شاهد نبرد حق و باطل در واقعه عاشورا بوده اند ـ می فرمایند: «لما اشتدت الأمر بالحسین بن علی بن أبی طالب(ع) نظر الیه من کان معه، فاذا هو بخلافهم لأنهم کلما اشتد الأمر تغیرت ألوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجلت قلوبهم و کان الحسین(ع) و بعض من معه من خصائصه تشرق الوانهم و تهدی جوارحهم و تسکن نفوسهم، فقال بعضهم لبعض: انظروا لایبالی بالموت! فقال لهم الحسین(ع): صبرا بنی الکرام، فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البؤس و الضراء الی الجنان الواسعة و النعیم الدائمة، فأیکم یکره أن ینتقل من سجن الی قصر، و ما هؤ لأعدائکم الا کمن ینتقل من قصر الی سجن و عذاب. ان أبی حدثنی عن رسول الله(ص) ان الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر و الموت جسر هؤلاء الی جناتهم و جسر هؤلاء الی جحیمهم، ماکذبت و لاکذبت؛ هنگامی که کار بر[امام] حسین(ع) سخت شد کسانی که با او بودند آن حضرت(ع) را نگریسته و دیدند که حال امام(ع) بر خلاف ایشان است، زیرا آنها اینگونه بودند که هرچه کار سختتر می شد رنگ ایشان دگرگون گشته و لرزه بر اندام آنها افتاده بود و ترس دلهایشان را فراگرفته بود. [امام] حسین(ع) و برخی از همراهان خاص آن حضرت(ع) رنگ هایشان درخشیده و اعضای بدنهایشان آرام گشته و دلهایشان تسکین یافته بود. آنها[با دیدن این منظره] به یکدیگر گفتند: بنگرید که او از مرگ باکی ندارد! امام حسین(ع) به آنها فرمودند: آرام باشید و بردبار! ای کریم زادگان، به راستی مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی ها و فشارها به سوی باغ های فراخناک و نعمتهای جاویدان عبور دهد، کدام یک از شما است که نخواسته باشد از زندانی به قصر منتقل گردد؟ اما برای دشمنان شما، مرگ جز آن نیست که از قصری به زندان و عذابی منتقل گردند، به راستی پدرم از رسول خدا(ص) برای من حدیث کرد: که همانا دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل اینها است به سوی بهشتهایشان، و پل آنها است به سوی دوزخهایشان، دروغ نگفتم و به من هم دروغ نگفته اند.» (معانی الاخبار، ص288)
در زیارت ناحیه مقدسه، خطاب به امام حسین(ع) عرض مى کنیم: «...لقد عجبت من صبرک ملائکة السماوات ...؛ همانا از صبر تو فرشتگان آسمان به تعجّب افتادند.»(بحارالانوار، ج 98، ص239) چه صبری بالاتر از این که طفل شیرخوار خود را برای طلب جرعه آبی پیش دشمنان می برند تا شاید غریزه عاطفه و ترحم را در دل تیره آنان بیدار کنند ولی دشمنان پست فطرت به جای آب با تیر زهرآگین او را در آغوش پدر به شهادت می رسانند، باز امام صبر و شکیبایی را از دست نمی دهند و با کمال متانت و بردباری به مأموریت مقدس خود ادامه می دهند.
یکی از ابعاد عشق، سنخیت بین محب و محبوب است. بنابر کلام ائمة اطهار(ع) همه کسانی که به حضرات معصومین(ع) عشق میورزند، از جنس آنها می باشند؛ آن چنان که امام باقر(ع) می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِی إِلَیْنَا لأنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا؛ همانا خداوند ما را از اعلی علیین آفرید و دلهای شیعیان ما را از آن چه ما را آفریده، آفرید؛ و پیکرهایشان را از درجه پایین آن آفریده؛ از این رو دلهای شیعیان به ما متوجه است؛ زیرا از آنچه ما آفریده شدهایم، آفریده شدهاند.»(اصول کافی، ج1، ص390)
نظر به اینکه مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب می باشد و هدایت به معناى رساندن به سر منزل مقصود است، شامل تأثیر باطنى و نفوذ معنوی امام هم می شود این به شرطی است که ماموم تسلیم فرمان امام خویش باشد؛ چنانکه امام صادق(ع) می فرمایند: «کذِبَ مَن زَعَم اَنَّهُ مِن شیعَتِنا وَ هُوَ مُتَمَسِّک بِعُروه غَیرِنا؛ دروغ پنداشته آن کسی که خود را شیعه ما می داند ولی به ریسمان غیر ما چنگ می زند.»(فضائل الشیعه و صفات الشیعه، ص 45)
بی تردید رستگاری و سعادت ابدی فقط در سایه همراهی و پذیرش امامت حضرات معصومین(ع) ممکن است. آن حضرت(ع) همچنین فرمودند: «نَحنُ وَ اللّهِ نِعمَةُ اللّه التی انعم بِها عَلی عِبادِه وَ بِنا فازَ مَن فاز؛ به خدا قسم ما نعمت الهی هستیم که خداوند به بندگانش عنایت فرموده و آن کسی که رستگار شده است، به وسیله ما رستگار شده است.» (بحارالانوار، ج 24، ص51)